عشق خونین پارت ۲
یونجون میخاست یونا رو ببوسه یونا بلند شو و ایستاد که یکدفعه صدایی اومد همه ترسیدند یونا یک دفعه روی زمین افتادیونجون دست یونا رو گرفت
یونجون:نترس من کنارتم
یونا:(با ترس) اوهوم..
ویو یونا:
خیلی ترسیده بودم با بقیه داشتیم میرفتیم که یکدفعه من گمشون کردم
ویو یونجون:
داشتیم میرفتیم که یکدفعه دیدم یوند نیست داد زد یوناااااااا
یونااااا
لونا(یکی از دوست های یونا): یوناااا کجاییی؟!؟!؟!؟!؟!
ویو یونا:داشتم میرفتم که یکدفعه یکی رو دیدم
یونا:ببخشید آقا میشه لطفا بهم کمک کنید من گم شدم....
...: آره عزیزم معلومه که کمکت میکنم که یکدفعه دستمالی جلوی دهن یونا گذاشت و اونو بیهوش کرد.
فلش بک ره فردا صبح؛:
ویو یونا:
ای سرمممممممم
اینجا دیگه کجاست یه اتاق مشکی شیک اینجا که اتاق من نیست
درو باز کردم و رفتم پایین
...: بیدار شدی؟
یوتا:ت.و دیگه کی هستی...!!!!!!؟؟؟
..: یه آدم خوب که تو رو آورده پیش خودش( با پوزخند چندشی)
پایان پارت۲....
یونجون:نترس من کنارتم
یونا:(با ترس) اوهوم..
ویو یونا:
خیلی ترسیده بودم با بقیه داشتیم میرفتیم که یکدفعه من گمشون کردم
ویو یونجون:
داشتیم میرفتیم که یکدفعه دیدم یوند نیست داد زد یوناااااااا
یونااااا
لونا(یکی از دوست های یونا): یوناااا کجاییی؟!؟!؟!؟!؟!
ویو یونا:داشتم میرفتم که یکدفعه یکی رو دیدم
یونا:ببخشید آقا میشه لطفا بهم کمک کنید من گم شدم....
...: آره عزیزم معلومه که کمکت میکنم که یکدفعه دستمالی جلوی دهن یونا گذاشت و اونو بیهوش کرد.
فلش بک ره فردا صبح؛:
ویو یونا:
ای سرمممممممم
اینجا دیگه کجاست یه اتاق مشکی شیک اینجا که اتاق من نیست
درو باز کردم و رفتم پایین
...: بیدار شدی؟
یوتا:ت.و دیگه کی هستی...!!!!!!؟؟؟
..: یه آدم خوب که تو رو آورده پیش خودش( با پوزخند چندشی)
پایان پارت۲....
۱.۳k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.