pawn/پارت ۱۶۹
ا/ت با شنیدن این حرف احساس شرم کرد... جا خورد... یعنی انقد پیش رفته بود که تهیونگ احساس میکرد پیشش بی اعتباره!!... از تهیونگ دلخور بود... اما نمیخواست حس بی ارزش بودن بهش القا کنه...
نگاهش با نگاه تهیونگ تلاقی کرد... نگاهش همیشه عجیب بود... همیشه اون چشما قلبشو به تپش مینداخت... به این سادگی جرئت نگاه کردن تو چشماشو نداشت!...
با حفظ حالت شاکیانش دستشو که تو هوا مونده بود پایین آورد...
ابرو در هم کشید و دندوناشو روی هم فشار داد... و با خشم گفت: یکی طلبت! کیم تهیونگ!...
و به داخل سالن برگشت...
تهیونگ لحظه ای چشماشو روی هم گذاشت و بعد دنبال ا/ت برگشت به سالن...
***
ا/ت باقی جشن رو سعی کرد نرمال باشه... چیزی نگفت... حرکتیم نکرد...
با تهیونگ سر یه میز ایستادن...
تهیونگ تمام مدت به نیم رخ ا/ت خیره شده بود... اون بقیه رو نگاه میکرد... و هیچ توجهی به تهیونگ نداشت... اما تهیونگ مدام از شرابی که جلوی دستش بود مینوشید و محو ا/ت بود...
حتی دلش میخواست با ا/ت برقصه... اما میدونست که ا/ت بهش این اجازه رو نمیده... پس ترجیح داد کارش نداشته باشه...
***
دقایقی گذشت...
ا/ت متوجه شد که تهیونگ داره توی نوشیدن زیاده روی میکنه...
با جدیت نگاهش کرد و گفت: فک نمیکنی داری زیاده روی میکنی؟... مست میشی!...
ولی تهیونگ مست شده بود... از حالت هشیاری خارج شده بود... لبخندی زد... بطری نوشیدنی رو از خودش دور کرد... با نگاه خیره به ا/ت گفت: باشه... دیگه ادامه نمیدم... ولی تهش میبینی که بازم مست میشم
ا/ت: منظورت چیه؟
تهیونگ: چشمات...
احساس میکنم شرابی که دارم مینوشم از چشمای تو گرفته شده!...
ا/ت خجالت کشید... سعی کرد تحت تاثیر قرار نگیره...
تهیونگ همیشه همینطور بود... از همون بچگیشون پر از مهر بود... گهگاه حرفایی میزد که زبون ا/ت رو بند میاورد...
زبونش قاصر بود... هیچی نمیتونست بگه... و تهیونگ همچنان محوش بود...
***************************************
یوجین کنار مینهو و دوهی بود... حسابی خسته و خواب آلود بود...
با حالتی که نشون میداد گیج و منگ خواب شده گفت: مامانبزرگ... پس کی میان دنبالم؟ من خوابم میاد
دوهی: دختر گلم... بخواب... میان دنبالت... لازم نیس بیدار بمونی
یوجین: آخه میترسم اگه بخوابم نیان دنبالم
دوهی: نه... اونا بدون تو نمیرن خونه... میان بغلت میکنن و میبرنت
یوجین: باشه...
در همین حین زنگ در به صدا در اومد...
یوجین از مبل پایین پرید و دوید به سمت در...
یوجین: هورا... اومدن...
مینهو و دوهی دنبال یوجین رفتن....یوجین توی آغوش ا/ت پرید... با دیدن ا/ت دم در و تهیونگ که توی ماشین نشسته بود نگران شدن...
مینهو پرسید: ا/ت؟... تهیونگ حالش خوبه؟
ا/ت: خوبه... یکم سرش در میکنه
دوهی: مراقبش باش
ا/ت: باشه...
***********************************
ا/ت پشت فرمون نشست و راه افتادن... یوجین صندلی پشت نشست و کمربندشو بست... تهیونگ مست شده بود... نمیتونست رانندگی کنه... سعی کرد یوجین متوجه حالت غیرطبیعیش نشه...
*************************************
بعد از اینکه به خونه رسیدن ا/ت ماشین رو برد توی پارکینگ...
وقتی میخواست پیاده بشه به یوجین و تهیونگ نگاه کرد...
هردوتاشون خواب بودن...
ا/ت پوفی کشید...
ا/ت: عالیه!!... یه مست اینجا دارم و یه وروجک که خوابیده!...
تهیونگ رو صدا زد بلکه بیدار بشه...
ا/ت: تهیونگا؟... تهیونگ؟ رسیدیم... بیدار شو!!....
تهیونگ چشماشو باز کرد...
نگاهی به اطرافش انداخت...
بین خوابالودگی و مستی دستشو برد که دستگیره در رو پیدا کنه و پیاده بشه...
در رو باز کرد و پیاده شد...
ا/ت تمام مدت نگاهش میکرد که مطمئن بشه میتونه راه بره... اما سمتش نرفت...
خودشم پیاده شد و یوجین رو بغل کرد و به سمت خونه برد...
نگاهش با نگاه تهیونگ تلاقی کرد... نگاهش همیشه عجیب بود... همیشه اون چشما قلبشو به تپش مینداخت... به این سادگی جرئت نگاه کردن تو چشماشو نداشت!...
با حفظ حالت شاکیانش دستشو که تو هوا مونده بود پایین آورد...
ابرو در هم کشید و دندوناشو روی هم فشار داد... و با خشم گفت: یکی طلبت! کیم تهیونگ!...
و به داخل سالن برگشت...
تهیونگ لحظه ای چشماشو روی هم گذاشت و بعد دنبال ا/ت برگشت به سالن...
***
ا/ت باقی جشن رو سعی کرد نرمال باشه... چیزی نگفت... حرکتیم نکرد...
با تهیونگ سر یه میز ایستادن...
تهیونگ تمام مدت به نیم رخ ا/ت خیره شده بود... اون بقیه رو نگاه میکرد... و هیچ توجهی به تهیونگ نداشت... اما تهیونگ مدام از شرابی که جلوی دستش بود مینوشید و محو ا/ت بود...
حتی دلش میخواست با ا/ت برقصه... اما میدونست که ا/ت بهش این اجازه رو نمیده... پس ترجیح داد کارش نداشته باشه...
***
دقایقی گذشت...
ا/ت متوجه شد که تهیونگ داره توی نوشیدن زیاده روی میکنه...
با جدیت نگاهش کرد و گفت: فک نمیکنی داری زیاده روی میکنی؟... مست میشی!...
ولی تهیونگ مست شده بود... از حالت هشیاری خارج شده بود... لبخندی زد... بطری نوشیدنی رو از خودش دور کرد... با نگاه خیره به ا/ت گفت: باشه... دیگه ادامه نمیدم... ولی تهش میبینی که بازم مست میشم
ا/ت: منظورت چیه؟
تهیونگ: چشمات...
احساس میکنم شرابی که دارم مینوشم از چشمای تو گرفته شده!...
ا/ت خجالت کشید... سعی کرد تحت تاثیر قرار نگیره...
تهیونگ همیشه همینطور بود... از همون بچگیشون پر از مهر بود... گهگاه حرفایی میزد که زبون ا/ت رو بند میاورد...
زبونش قاصر بود... هیچی نمیتونست بگه... و تهیونگ همچنان محوش بود...
***************************************
یوجین کنار مینهو و دوهی بود... حسابی خسته و خواب آلود بود...
با حالتی که نشون میداد گیج و منگ خواب شده گفت: مامانبزرگ... پس کی میان دنبالم؟ من خوابم میاد
دوهی: دختر گلم... بخواب... میان دنبالت... لازم نیس بیدار بمونی
یوجین: آخه میترسم اگه بخوابم نیان دنبالم
دوهی: نه... اونا بدون تو نمیرن خونه... میان بغلت میکنن و میبرنت
یوجین: باشه...
در همین حین زنگ در به صدا در اومد...
یوجین از مبل پایین پرید و دوید به سمت در...
یوجین: هورا... اومدن...
مینهو و دوهی دنبال یوجین رفتن....یوجین توی آغوش ا/ت پرید... با دیدن ا/ت دم در و تهیونگ که توی ماشین نشسته بود نگران شدن...
مینهو پرسید: ا/ت؟... تهیونگ حالش خوبه؟
ا/ت: خوبه... یکم سرش در میکنه
دوهی: مراقبش باش
ا/ت: باشه...
***********************************
ا/ت پشت فرمون نشست و راه افتادن... یوجین صندلی پشت نشست و کمربندشو بست... تهیونگ مست شده بود... نمیتونست رانندگی کنه... سعی کرد یوجین متوجه حالت غیرطبیعیش نشه...
*************************************
بعد از اینکه به خونه رسیدن ا/ت ماشین رو برد توی پارکینگ...
وقتی میخواست پیاده بشه به یوجین و تهیونگ نگاه کرد...
هردوتاشون خواب بودن...
ا/ت پوفی کشید...
ا/ت: عالیه!!... یه مست اینجا دارم و یه وروجک که خوابیده!...
تهیونگ رو صدا زد بلکه بیدار بشه...
ا/ت: تهیونگا؟... تهیونگ؟ رسیدیم... بیدار شو!!....
تهیونگ چشماشو باز کرد...
نگاهی به اطرافش انداخت...
بین خوابالودگی و مستی دستشو برد که دستگیره در رو پیدا کنه و پیاده بشه...
در رو باز کرد و پیاده شد...
ا/ت تمام مدت نگاهش میکرد که مطمئن بشه میتونه راه بره... اما سمتش نرفت...
خودشم پیاده شد و یوجین رو بغل کرد و به سمت خونه برد...
۳۷.۲k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.