دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۸
arslwn
ممد : باشه ارسلان من غلط کردم اروم باش
ارسلان : ممد مگه من چقد توان دارم به قرآن منم آدمم
بعد چند سال اومده میگه باید با دختری که من میگم ازدواج کنی
ممد دکتر گف اگه تا یک ماهه دیگ پیوند نخوره میمیره
چیکار کنم
ممد : جورش میکنیم نگران نباش
ارسلان : مرسی که هستی
ممد : تو هم
diyana
نیکا : هوفففف چرا ممد اینطوری میکنه با بدبخت
محراب : رفتید کجا
نیکا : بیمارستان گفتم مامانش حالش بد شده بود
رضا : حالا اینو ولش
شما چیشد که رل زدید
متین : خو فهمیدیم عاشق همیم
محراب : خب چجوری
دیانا : اصن به شما ها چه
رضا : اوه اوه غیرتی شد
متین: رضا یه کلمه دیگ حرف بزن فکت بیاد تو دهنت
رضا : خب بابا
دیانا: نشسته بودیم که ممد و ارسلان اومدن
ارسلان چشاش قرمز بود معلوم بود گریه کرده
محراب : خوبی ارسلان
ارسلان : آره خوبم
ببخشید من باید برم
خیلی خوشحال شدم باهاتون آشنا شدم
ممد : کجا منم باهات میام
ارسلان : نه میخام تنها باشم
ممد : باشه مراقب باش
ارسلان : باشه
خدافظ
بچه ها : خدافظ
محراب : چرا باباش میگه باید حتما ازدواج کنه
ممد : ببین ارسلان وقتی ۸ سالش بود باباش یه زن دیگ میگیره بعد مامان ارسلان میفهمه با باباش دعواش میشه بابای ارسلانم مامان ارسلان و خود ارسلان رو میندازه از خونه بیرون بعد مامانش عفونت ریه میگیره که باید پیوند بخوره باباش که میفهمه میاد سو استفاده میکنه
همین:)
دیانا : خب جریان قرص چیه
ممد : ارسلان مشکل تنفسی داره ارثیه هروقت فشار زیادی بهش میاد نفسش میگیره که با قرص و اسپری تنفس حل میشه
دیانا : آخی چقد سختی کشیده
نیکا : واقعا خیلیه که بخوای با این همه سختی تا اینجا بیای
ممد : ارسلان خیلی سختی کشیده تو گذشتش
من نمیزارم ایندش مثل گذشتش تلخ باشه
محراب : ما هم کمکت میکنیم
ممد : مرسی
یه هفته بعد..🥀
mamad
نشسته بودم که ارسلان زنگ زد
ممد : جانم
ارسلان : ......
ممد : با حرفش کارد میزدی خونم در نمیومد
ادامه دارد.....
پارت ۸
arslwn
ممد : باشه ارسلان من غلط کردم اروم باش
ارسلان : ممد مگه من چقد توان دارم به قرآن منم آدمم
بعد چند سال اومده میگه باید با دختری که من میگم ازدواج کنی
ممد دکتر گف اگه تا یک ماهه دیگ پیوند نخوره میمیره
چیکار کنم
ممد : جورش میکنیم نگران نباش
ارسلان : مرسی که هستی
ممد : تو هم
diyana
نیکا : هوفففف چرا ممد اینطوری میکنه با بدبخت
محراب : رفتید کجا
نیکا : بیمارستان گفتم مامانش حالش بد شده بود
رضا : حالا اینو ولش
شما چیشد که رل زدید
متین : خو فهمیدیم عاشق همیم
محراب : خب چجوری
دیانا : اصن به شما ها چه
رضا : اوه اوه غیرتی شد
متین: رضا یه کلمه دیگ حرف بزن فکت بیاد تو دهنت
رضا : خب بابا
دیانا: نشسته بودیم که ممد و ارسلان اومدن
ارسلان چشاش قرمز بود معلوم بود گریه کرده
محراب : خوبی ارسلان
ارسلان : آره خوبم
ببخشید من باید برم
خیلی خوشحال شدم باهاتون آشنا شدم
ممد : کجا منم باهات میام
ارسلان : نه میخام تنها باشم
ممد : باشه مراقب باش
ارسلان : باشه
خدافظ
بچه ها : خدافظ
محراب : چرا باباش میگه باید حتما ازدواج کنه
ممد : ببین ارسلان وقتی ۸ سالش بود باباش یه زن دیگ میگیره بعد مامان ارسلان میفهمه با باباش دعواش میشه بابای ارسلانم مامان ارسلان و خود ارسلان رو میندازه از خونه بیرون بعد مامانش عفونت ریه میگیره که باید پیوند بخوره باباش که میفهمه میاد سو استفاده میکنه
همین:)
دیانا : خب جریان قرص چیه
ممد : ارسلان مشکل تنفسی داره ارثیه هروقت فشار زیادی بهش میاد نفسش میگیره که با قرص و اسپری تنفس حل میشه
دیانا : آخی چقد سختی کشیده
نیکا : واقعا خیلیه که بخوای با این همه سختی تا اینجا بیای
ممد : ارسلان خیلی سختی کشیده تو گذشتش
من نمیزارم ایندش مثل گذشتش تلخ باشه
محراب : ما هم کمکت میکنیم
ممد : مرسی
یه هفته بعد..🥀
mamad
نشسته بودم که ارسلان زنگ زد
ممد : جانم
ارسلان : ......
ممد : با حرفش کارد میزدی خونم در نمیومد
ادامه دارد.....
۳.۱k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.