پارت ۲۰
"ات"
ات : یونگی
یونگی : چیه (T^T)
ات : این چیزی نیس که بخوای سرش گریه کنی یا یه راز نگهش داری...تو هیچ تقصیری نداری.خیلی هم جذاب شدی و تو از درونت میدونی یه پسری
یونگی : *اشک*
ات : چرا هنوز داری گریه میکنی
پرید روم بغلم کرد و سرشو کرد تو سینه هام
یونگی : میوووووو/(T^T )/ واقعا به همچین حرفایی نیاز داشتم/(T^T )/
ات :*لبخند*
تهیونگ و وگاس و هوسوک : ه..هوی هوی(´Д` )داری تجاوز میکنی/(´Д` )/
زوشی : همجنسن گوزوااااا
تهیونگ : دوجنسس خو
زوشی : خو باشه انگار ننتو گاییده
تهیونگ : خودم میگامش..
وگاس : قشنگ کونشم قلمبس
یونگی : جیغغغغ
ات : وگاسسس
وگاس : اوکی گوه خوردم
بعد چند دقیقه
پشت وگاس راه میرفتیم که بریم کلبه استراحت کنیم
یونگی : ات ات گربه دوس داری
ات : اره دوس دارم
یونگی : میو*-* منم دوس دارم
تهیونگ : عاشغا دوستمو ازم دزدید
زوشی : بین دوتا دختر چرا میخوای خودتو وسط بندازی
یونگی : من پسرمممم
زوشی : به هر حال
یونگی : نزار همینجا ناخونامو بکنم تو تخم چشمت
زوشی : پیشی کوچولو
ات : بسه دیگه هر یه دقیقه یکیتون گیر میده به یونگی
زوشی و تهیونگ : ببخشید(눈‸눈)
یونگی : ات ات اینجا ادمای ترسناک زیاده..نمیترسی؟
ات : نه نمیترسم
یونگی : من میترسم
ات : اشکال نداره...میدونم سعی داری کیفمو باز کنی
یونگی : •-•
همین که راه میرفتیم
یدفه یه گونه غیر عادی پرید رو هوسوک
زوشی : جیهوپ!...تفنگ...ا..اون داسای لعنتی کجان
تهیونگ خواست حرکت کنه
نه..نباید بزارم یکیشون بمیره
به اون گونه حمله کردم و انداختمش اونور
هوسوک تونست از دستش فرار کنه ولی اون...
یونگی :ا...ات
اون گونه...زن بود
وگاس: ات بکشش
ات :ن..نه
تهیونگ : منظورت چیه ات..بکشش
ات : خ..خانم..ته ری
خانم ته ریه ...چیکار کنم...اون الان منو نمیشناسه
یدفه یه گونه دیگه اومد و رون پامو گاز زد...اون پسرش بود
مغزم منو یاری نمیده که هوشیار باشم...احساس میکنم که عقلم سر جاش نیس
"وگاس"
اب دهن ات چکه میشد...یدفه شروع کرد به جیغ کشیدن...در حدی که منو بچه ها گوشامونو گرفتیم
که ناخونای بلندشو تو گلوی اون پسر بچه فرو داد و گلوی اون گونه رو گاز زد
یونگی : ا..ات
تهیونگ : ا...اون....
یونگی رف سمت تهیونگ
تهیونگ : تو هم ازش خوشت اومد
یونگی : اون قطعا از یه گونه بالاتره
تهیونگ : منم همینو احساس کردم
اون دوتا گونه رو کشت و بلند شد..و شروع کرد به خندیدن
ات : خوشمزش....
یدفه چهرش از لبخند ترسناک به صورت شوکه شده تبدیل شد
ات :م..من...
زوشی : ات حالت خوبه؟
یونگی رف ات رو بغل کرد
یونگی : فوقالعادس
یونگی...چهرش خمار شده...تهیونگ هم همینطور...دارم به ات مشکوک میشم..اون نامجون چیکارت کرده
شرایط پارت بعد
کامنت : ۱۰۰
لایک : ۱۵۰
فالو : تا ۴۵۷۵
ات : یونگی
یونگی : چیه (T^T)
ات : این چیزی نیس که بخوای سرش گریه کنی یا یه راز نگهش داری...تو هیچ تقصیری نداری.خیلی هم جذاب شدی و تو از درونت میدونی یه پسری
یونگی : *اشک*
ات : چرا هنوز داری گریه میکنی
پرید روم بغلم کرد و سرشو کرد تو سینه هام
یونگی : میوووووو/(T^T )/ واقعا به همچین حرفایی نیاز داشتم/(T^T )/
ات :*لبخند*
تهیونگ و وگاس و هوسوک : ه..هوی هوی(´Д` )داری تجاوز میکنی/(´Д` )/
زوشی : همجنسن گوزوااااا
تهیونگ : دوجنسس خو
زوشی : خو باشه انگار ننتو گاییده
تهیونگ : خودم میگامش..
وگاس : قشنگ کونشم قلمبس
یونگی : جیغغغغ
ات : وگاسسس
وگاس : اوکی گوه خوردم
بعد چند دقیقه
پشت وگاس راه میرفتیم که بریم کلبه استراحت کنیم
یونگی : ات ات گربه دوس داری
ات : اره دوس دارم
یونگی : میو*-* منم دوس دارم
تهیونگ : عاشغا دوستمو ازم دزدید
زوشی : بین دوتا دختر چرا میخوای خودتو وسط بندازی
یونگی : من پسرمممم
زوشی : به هر حال
یونگی : نزار همینجا ناخونامو بکنم تو تخم چشمت
زوشی : پیشی کوچولو
ات : بسه دیگه هر یه دقیقه یکیتون گیر میده به یونگی
زوشی و تهیونگ : ببخشید(눈‸눈)
یونگی : ات ات اینجا ادمای ترسناک زیاده..نمیترسی؟
ات : نه نمیترسم
یونگی : من میترسم
ات : اشکال نداره...میدونم سعی داری کیفمو باز کنی
یونگی : •-•
همین که راه میرفتیم
یدفه یه گونه غیر عادی پرید رو هوسوک
زوشی : جیهوپ!...تفنگ...ا..اون داسای لعنتی کجان
تهیونگ خواست حرکت کنه
نه..نباید بزارم یکیشون بمیره
به اون گونه حمله کردم و انداختمش اونور
هوسوک تونست از دستش فرار کنه ولی اون...
یونگی :ا...ات
اون گونه...زن بود
وگاس: ات بکشش
ات :ن..نه
تهیونگ : منظورت چیه ات..بکشش
ات : خ..خانم..ته ری
خانم ته ریه ...چیکار کنم...اون الان منو نمیشناسه
یدفه یه گونه دیگه اومد و رون پامو گاز زد...اون پسرش بود
مغزم منو یاری نمیده که هوشیار باشم...احساس میکنم که عقلم سر جاش نیس
"وگاس"
اب دهن ات چکه میشد...یدفه شروع کرد به جیغ کشیدن...در حدی که منو بچه ها گوشامونو گرفتیم
که ناخونای بلندشو تو گلوی اون پسر بچه فرو داد و گلوی اون گونه رو گاز زد
یونگی : ا..ات
تهیونگ : ا...اون....
یونگی رف سمت تهیونگ
تهیونگ : تو هم ازش خوشت اومد
یونگی : اون قطعا از یه گونه بالاتره
تهیونگ : منم همینو احساس کردم
اون دوتا گونه رو کشت و بلند شد..و شروع کرد به خندیدن
ات : خوشمزش....
یدفه چهرش از لبخند ترسناک به صورت شوکه شده تبدیل شد
ات :م..من...
زوشی : ات حالت خوبه؟
یونگی رف ات رو بغل کرد
یونگی : فوقالعادس
یونگی...چهرش خمار شده...تهیونگ هم همینطور...دارم به ات مشکوک میشم..اون نامجون چیکارت کرده
شرایط پارت بعد
کامنت : ۱۰۰
لایک : ۱۵۰
فالو : تا ۴۵۷۵
۱۱۹.۶k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.