"فیک من و اون"1
پارت 1
(درخواستی)
ساعت 12 pm
با خستگی سر سام آورش توی عمارت قدم برمیداشت و پاهاش رو روی زمین میکشید.
کتش رو روی شونش انداخته بود و دستش رو روی سرش گذاشته بود ولی گویی با دیدن همسرش خستگیش رو فراموش کرد!
ا.ت لباس کوتاه مشکی به تن کرده بود و کفش های پاشنه بلند سیاهشو پوشیده بود.
آرایش غلیظش دل هر کسی رو میتونست به لزره در بیاره و موهای سیاه حالت دارش زیبا ترش کرده بود.
_به به...کجا به سلامتی؟
+مگه قراره جایی برم؟ اومدم استقبالت!
کت جیمین رو از گرفت و روی چوب لباسی آویزون کرد.
+برات حموم رو آماده کردم رو دوش بگیر.
_نخیر!مثل اینکه واقعا خبراییه!
جیمین بعد چند مین از حموم برگشت و انگار سرحال تر شده بود.
موهای خیسش که روی سرش چسبیده بودن و گونه های گل انداختش از همیشه خوردنی تر کیوت تر نشونش میداد.
روبه روی آینه رفت و موهاشو با سشوار خشک کرد.
خواست از کشو لباس برداره که با لباسایی که تا شده روی میز گذاشته شده بودن مواجه شد!
یه لباس خیلی ساده و در عین حال شیک.
شلوار جذب مشکی و پیراهن سفید.
خیلی سریع حاضر شد و مشغول بستن کمربندش شد.
_نمیدونم ایندفعه برام چه برنامهای چیده...!
میخواست دکمه های پیرهنش رو ببنده که یاد چیزی افتاد و لبخند شیطانیش نمایان شد!
سه تا از دکمه هارو باز گذاشتش تا پوست سفید و براقش خود نمایی کنه.
سمت میز بلند بالای سمت راست اتاق رفت که انواع و اقسام اکسسوری ها روش چیده شده بود.
یه زنجیر و یه گوشوارهی نقرهای رو برداشت.
در حال ور رفتن با گوشواره بود که ا.ت سر رسید.
برعکس اون تیپ هات و تحریک کنندش چهرهی کیوتش که خسته بود و دهنشو کج کرده بود جیمین رو به خنده انداخت.
_چیشده؟چرا پفت خوابید؟
+هیچ میدونی چند ساعت با این وضع منتظرتم؟
جیمین نتونست خودشو کنترل کنه و دوباره از شدت وا رفتگی چهرهی ا.ت زد زیر خنده!
_برو الان میام!
+هوففففف
ا.ت از اتاق خارج شد و با ده بیست بار سکندری خوردن بالاخره تونست به سلامت به پذیرایی برسه!
جیمین دوباره خندید و مشغول درست کردن یغهی لباسش شد.
_چطور میتونه حتی توی این شرایط هم انقدر کیوت باشه؟
جیمین خیلی ریز از پله ها پایین اومد به پخش شدن ا.ت روی اون مبل سلطنتی با اون تیپ هات شد.
با لبخند ملیحش به ا.ت نگاه میکرد که شراب های اونور سالن که آماده گذاشته شده بودن نظرشو جلب کرد.
دو جام مسی برداشت و تا خرخره پرشون کرد و به سمت ا.ت رفت.
کنارش نشست و شراب قرمز رنگ رو سمتش گرفت.
+آه...جی می ناااا...بالاخره اومدی؟
_اوم. بگیر برو بالا
ا.ت جام رو دوستی گرفت و داشت عین شیر کاکائو سرمی کشید که چشمش به جیمین افتاد که داشت با لبخند نگاش میکرد.
سریع خودشو جمع کرد و پاهاشو رو هم انداخت.
جام رو یه دستی گرفت و فقط یکم مزه کرد و کنار گذاشت.
اما جیمین هنوز با همون لبخندش داشت نگاش میکرد.
+چیه؟چرا اینجوری بهم زل زدی؟
_هیچی فقط...
+فقط چی؟
جیمین سمت ا.ت خم شد و...
(ادامه دارد)
شرایط:۵۰ تا لایک و کامنت
(درخواستی)
ساعت 12 pm
با خستگی سر سام آورش توی عمارت قدم برمیداشت و پاهاش رو روی زمین میکشید.
کتش رو روی شونش انداخته بود و دستش رو روی سرش گذاشته بود ولی گویی با دیدن همسرش خستگیش رو فراموش کرد!
ا.ت لباس کوتاه مشکی به تن کرده بود و کفش های پاشنه بلند سیاهشو پوشیده بود.
آرایش غلیظش دل هر کسی رو میتونست به لزره در بیاره و موهای سیاه حالت دارش زیبا ترش کرده بود.
_به به...کجا به سلامتی؟
+مگه قراره جایی برم؟ اومدم استقبالت!
کت جیمین رو از گرفت و روی چوب لباسی آویزون کرد.
+برات حموم رو آماده کردم رو دوش بگیر.
_نخیر!مثل اینکه واقعا خبراییه!
جیمین بعد چند مین از حموم برگشت و انگار سرحال تر شده بود.
موهای خیسش که روی سرش چسبیده بودن و گونه های گل انداختش از همیشه خوردنی تر کیوت تر نشونش میداد.
روبه روی آینه رفت و موهاشو با سشوار خشک کرد.
خواست از کشو لباس برداره که با لباسایی که تا شده روی میز گذاشته شده بودن مواجه شد!
یه لباس خیلی ساده و در عین حال شیک.
شلوار جذب مشکی و پیراهن سفید.
خیلی سریع حاضر شد و مشغول بستن کمربندش شد.
_نمیدونم ایندفعه برام چه برنامهای چیده...!
میخواست دکمه های پیرهنش رو ببنده که یاد چیزی افتاد و لبخند شیطانیش نمایان شد!
سه تا از دکمه هارو باز گذاشتش تا پوست سفید و براقش خود نمایی کنه.
سمت میز بلند بالای سمت راست اتاق رفت که انواع و اقسام اکسسوری ها روش چیده شده بود.
یه زنجیر و یه گوشوارهی نقرهای رو برداشت.
در حال ور رفتن با گوشواره بود که ا.ت سر رسید.
برعکس اون تیپ هات و تحریک کنندش چهرهی کیوتش که خسته بود و دهنشو کج کرده بود جیمین رو به خنده انداخت.
_چیشده؟چرا پفت خوابید؟
+هیچ میدونی چند ساعت با این وضع منتظرتم؟
جیمین نتونست خودشو کنترل کنه و دوباره از شدت وا رفتگی چهرهی ا.ت زد زیر خنده!
_برو الان میام!
+هوففففف
ا.ت از اتاق خارج شد و با ده بیست بار سکندری خوردن بالاخره تونست به سلامت به پذیرایی برسه!
جیمین دوباره خندید و مشغول درست کردن یغهی لباسش شد.
_چطور میتونه حتی توی این شرایط هم انقدر کیوت باشه؟
جیمین خیلی ریز از پله ها پایین اومد به پخش شدن ا.ت روی اون مبل سلطنتی با اون تیپ هات شد.
با لبخند ملیحش به ا.ت نگاه میکرد که شراب های اونور سالن که آماده گذاشته شده بودن نظرشو جلب کرد.
دو جام مسی برداشت و تا خرخره پرشون کرد و به سمت ا.ت رفت.
کنارش نشست و شراب قرمز رنگ رو سمتش گرفت.
+آه...جی می ناااا...بالاخره اومدی؟
_اوم. بگیر برو بالا
ا.ت جام رو دوستی گرفت و داشت عین شیر کاکائو سرمی کشید که چشمش به جیمین افتاد که داشت با لبخند نگاش میکرد.
سریع خودشو جمع کرد و پاهاشو رو هم انداخت.
جام رو یه دستی گرفت و فقط یکم مزه کرد و کنار گذاشت.
اما جیمین هنوز با همون لبخندش داشت نگاش میکرد.
+چیه؟چرا اینجوری بهم زل زدی؟
_هیچی فقط...
+فقط چی؟
جیمین سمت ا.ت خم شد و...
(ادامه دارد)
شرایط:۵۰ تا لایک و کامنت
۷۰.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.