Gate of hope &7
ویو هیونجین
کفشامو که پوشیدم صدای بسته شدن در اتاقش امد برگشتم سمتش
هیونجین:بریم؟
یویی:بریم
هیونجین رفت سمت در تا خواست دستگیره رو باز کنه سوالی براش پیش امد که برگشت سمت فرشته اش که ازش بپرسه!
هیونجین:میگم به نظرت پیش من بودن برامون مشکلی نمیاره؟
یویی خندید و گفت:یه بار گفته بودم ها! به جز تو کسی منو نمیتونه ببینه!
هیونجین خندید و گفت:ببخشید بیا بریم!
ویو یورآ:
از خونه در امده و سوار ماشین شدن
که پس از چند دقیقه ای به صحنه اجرا رسیدن از ماشین هردو خارج و به طرف در ورودی رفتن
یویی حس استرس از هیونجین دریافت میکرد که این باعث نگرانی او هم میشد
یویی:کمکت میکنم نترس فقط اگه حالت بد شد کافیه اسممو تو دلت صدا بزنی من زمانو متوقف میکنم تا حالتو خوب کنم!
هیونجین با استرس خندید و گفت:ممنونم ازت..
۲ ساعت بعد ویو یویی...
بر صندلی عقب نشسته و به طرفداران استری کیدز نگاه کردم چقد ذوق داشتن:))
تو همین فکرا بودم که چراغا خاموش شد...
"معذرت امتحان دارم هر وقت خوندم تموم کردم یه پارت هم میذارم:)"
کفشامو که پوشیدم صدای بسته شدن در اتاقش امد برگشتم سمتش
هیونجین:بریم؟
یویی:بریم
هیونجین رفت سمت در تا خواست دستگیره رو باز کنه سوالی براش پیش امد که برگشت سمت فرشته اش که ازش بپرسه!
هیونجین:میگم به نظرت پیش من بودن برامون مشکلی نمیاره؟
یویی خندید و گفت:یه بار گفته بودم ها! به جز تو کسی منو نمیتونه ببینه!
هیونجین خندید و گفت:ببخشید بیا بریم!
ویو یورآ:
از خونه در امده و سوار ماشین شدن
که پس از چند دقیقه ای به صحنه اجرا رسیدن از ماشین هردو خارج و به طرف در ورودی رفتن
یویی حس استرس از هیونجین دریافت میکرد که این باعث نگرانی او هم میشد
یویی:کمکت میکنم نترس فقط اگه حالت بد شد کافیه اسممو تو دلت صدا بزنی من زمانو متوقف میکنم تا حالتو خوب کنم!
هیونجین با استرس خندید و گفت:ممنونم ازت..
۲ ساعت بعد ویو یویی...
بر صندلی عقب نشسته و به طرفداران استری کیدز نگاه کردم چقد ذوق داشتن:))
تو همین فکرا بودم که چراغا خاموش شد...
"معذرت امتحان دارم هر وقت خوندم تموم کردم یه پارت هم میذارم:)"
۹.۷k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.