سناریو
وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون موتاه و کوتاه میکنی و رنگ میکنی.....
*موهات تا زانوته و خدادی قرمزه*
درخواستی https://wisgoon.com/nqashy697 ایشون
چان
سرش تو گوشی بود که با صدای کلید انداختن هواسش رو داد به در
با دیدن موهای کوتاه و مشکیت اخمی کرد و گفت
_هی ا. ت مگه بهت نگفتم حق نداری کوتاشون کنی ؟
ولی داداشی همه مسخرم میکردن
_ابجی من تو در هر شرایطی زیبایی
لینو
_کی بهت اجازه داد کوتاشون کنی؟*با عصبانیت و درحالی که داشت رو موهات دست میکشید*
اخه مسخرم میکردن
_کدوم مادر فاکری همچین کاری کرده بود؟
اروم باش داداش اینجوری خودم هم دوستش دارم
چانگبین
در حالی که به موهات نگاهی انداخت گفت
_از کی اجازه گرفتی؟
مامان و بابا
_بعد اونام اجازه دادن؟
اره دادن
_ریدی تو موهات اونجوری خشگل تر بود
هیونجین
_عیییی
چیه؟
_قرمز بیشتر بهت میومد
ولی شبیه انه شرلی بودم
_انه شرلی بهتر از سبز شرکی ایه
هیون میکشمت
هان
_برم بگم؟
نه تروخدا هانی
_زشت بیریخت
واقعا بد شدم؟
_خیلیییییی
مرگگگ
فلیکس
با چهره ی *متاسفم برات* بهت نگاه میکرد
چییههه؟
_چیه ، الان که رفتم به مامان بابا گفتم میفهمی
نری بگی ها تروخدا
_نه میگم ماماننننننن
ببخشید
_ببخشید نداریم
سونگمین
_الان میرم به مامان گزارش میدم
نه جونن من
_مامان بیا دخترت موهاشو رنگ کرده
*بعد توسط مامانت به چوخ رفتی
جونگین
_زشت بودی زشت تر شدی
خیلی بیعشوری
_تو بیشتر
تو بیشتر
*و این بحث تا شب ادامه داشت*
*موهات تا زانوته و خدادی قرمزه*
درخواستی https://wisgoon.com/nqashy697 ایشون
چان
سرش تو گوشی بود که با صدای کلید انداختن هواسش رو داد به در
با دیدن موهای کوتاه و مشکیت اخمی کرد و گفت
_هی ا. ت مگه بهت نگفتم حق نداری کوتاشون کنی ؟
ولی داداشی همه مسخرم میکردن
_ابجی من تو در هر شرایطی زیبایی
لینو
_کی بهت اجازه داد کوتاشون کنی؟*با عصبانیت و درحالی که داشت رو موهات دست میکشید*
اخه مسخرم میکردن
_کدوم مادر فاکری همچین کاری کرده بود؟
اروم باش داداش اینجوری خودم هم دوستش دارم
چانگبین
در حالی که به موهات نگاهی انداخت گفت
_از کی اجازه گرفتی؟
مامان و بابا
_بعد اونام اجازه دادن؟
اره دادن
_ریدی تو موهات اونجوری خشگل تر بود
هیونجین
_عیییی
چیه؟
_قرمز بیشتر بهت میومد
ولی شبیه انه شرلی بودم
_انه شرلی بهتر از سبز شرکی ایه
هیون میکشمت
هان
_برم بگم؟
نه تروخدا هانی
_زشت بیریخت
واقعا بد شدم؟
_خیلیییییی
مرگگگ
فلیکس
با چهره ی *متاسفم برات* بهت نگاه میکرد
چییههه؟
_چیه ، الان که رفتم به مامان بابا گفتم میفهمی
نری بگی ها تروخدا
_نه میگم ماماننننننن
ببخشید
_ببخشید نداریم
سونگمین
_الان میرم به مامان گزارش میدم
نه جونن من
_مامان بیا دخترت موهاشو رنگ کرده
*بعد توسط مامانت به چوخ رفتی
جونگین
_زشت بودی زشت تر شدی
خیلی بیعشوری
_تو بیشتر
تو بیشتر
*و این بحث تا شب ادامه داشت*
۳.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.