سایه سیاه (F2) pt⁴²
دایانا ؛ از پله رفتیم پایین سالن واقعا قشنگ شده بود مهمونای زیادی اومده بودن که هیچکدومو نمیشناختم یهو دیدم جیمین بهم خیره شده خیلی خوشتیپ شده بود مثل همیشه رفتیم جلو و جیهوپ دستمو گذاشت تو دست جیمین ، جیمین دستمو گرفت و همه شروع کردن به دست زدن تهیونگ جیهون کنار جیمین و جیهوپ و کوک کنار من ایستاده بودن حلقه هارو دست هم کردیم پدر و مادر جیمین هم اومدن منو بغل کردن و بهم تبریک گفتن همه تشویقمون کردن بعد هم همه نشستن سر جاهاشون
جیمین : بیا بریم باید با همه اشنا بشی
دایانا : باشه بریم
دایانا ؛ سر همه میزا رفتیم تا با همه اشنا بشیم
بعد از اینکه باهاشون اشنا شدم رفتم پسرا ، پسرا هم نشسته بودن بلند شدن و اومدن پیشم
کوک : تبریک میگم دایانا
دایانا ؛ کوک بهم تبریک گفت و بغلم کرد و بعد رفت پیش جیمین دایانا : ممنونم کوک
تهیونگ: تبریک میگم امیدوارم خوشبخت بشین
دایانا: ممنونم
جیهون : میخوای یکم بشینی انگار خسته شدی
دایانا : اره واقعا خیلی وقته سر پام وایستادم
جیمین : بیا بریم سر جامون بشینیم بیا
دایانا ؛ بعد چند ساعت مهمونی تموم شد همه رفتم و ماهم رفتیم خونه منو جیمین رفتیم توی اتاقمون رفتم دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم جیمینم رفت دوش گرفت اومد روی تخت دراز کشیدیم که یهو جیمین بهم نزدیک شد و گفت :
جیمین : خب ، امشبو چیکار کنیم ؟
دایانا : بخوابیم چون خیلی خسته ایم مگه نه ؟
جیمین : چیی ؟ ینی واقعا میخوای بخوابی ؟
دایانا : خب خوابم میاد دیگه
دایانا ؛ ناراحت شدو پشتشو کرد بهم فقط میخواستم یکم اذیتش کنم
جیمین ؛ از دستش ناراحت شدم رومو برگردوندم که یهو دستاشو دورم حلقه کرد
دایانا : خیلی زود رنجی
جیمین :......
دایانا : داشتم شوخی میکردم
جیمین ؛ برگشتم طرفشو گفتم : واقعا ؟
دایانا : اره
جیمین ؛ بدون هیچ حرفی لبامو گذاشتم رو لباشو وحشیانه میبوسیدمش اونم همراهیم میکردم ......
لایک کنین
جیمین : بیا بریم باید با همه اشنا بشی
دایانا : باشه بریم
دایانا ؛ سر همه میزا رفتیم تا با همه اشنا بشیم
بعد از اینکه باهاشون اشنا شدم رفتم پسرا ، پسرا هم نشسته بودن بلند شدن و اومدن پیشم
کوک : تبریک میگم دایانا
دایانا ؛ کوک بهم تبریک گفت و بغلم کرد و بعد رفت پیش جیمین دایانا : ممنونم کوک
تهیونگ: تبریک میگم امیدوارم خوشبخت بشین
دایانا: ممنونم
جیهون : میخوای یکم بشینی انگار خسته شدی
دایانا : اره واقعا خیلی وقته سر پام وایستادم
جیمین : بیا بریم سر جامون بشینیم بیا
دایانا ؛ بعد چند ساعت مهمونی تموم شد همه رفتم و ماهم رفتیم خونه منو جیمین رفتیم توی اتاقمون رفتم دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم جیمینم رفت دوش گرفت اومد روی تخت دراز کشیدیم که یهو جیمین بهم نزدیک شد و گفت :
جیمین : خب ، امشبو چیکار کنیم ؟
دایانا : بخوابیم چون خیلی خسته ایم مگه نه ؟
جیمین : چیی ؟ ینی واقعا میخوای بخوابی ؟
دایانا : خب خوابم میاد دیگه
دایانا ؛ ناراحت شدو پشتشو کرد بهم فقط میخواستم یکم اذیتش کنم
جیمین ؛ از دستش ناراحت شدم رومو برگردوندم که یهو دستاشو دورم حلقه کرد
دایانا : خیلی زود رنجی
جیمین :......
دایانا : داشتم شوخی میکردم
جیمین ؛ برگشتم طرفشو گفتم : واقعا ؟
دایانا : اره
جیمین ؛ بدون هیچ حرفی لبامو گذاشتم رو لباشو وحشیانه میبوسیدمش اونم همراهیم میکردم ......
لایک کنین
۵۱.۳k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.