مافیای من پارت ۱۲
ویو مینسو
صبح از خواب بیدار شدم که دیدم نامجون خوابیده تصمیم گرفتم براش صبحونه درست کنم رفتم پایین که دیدم خدمتکارا دارن پایین کار میکنن بهشون گفتم برن و خودم صبحونه درست کردم میز رو چیدم و رفتم تا نامجون رو بیدار کنم که دیدم اومد پایین
ویو نامجون
صبح بلند شدم که دیدم مینسو نیست رفتم پایین که دیدم داره صبحونه درست میکنه
نامجون : پس خدمتکارا کجان ؟
مینسو : فرستادمشون برن
نامجون : چرا ؟
مینسو : چون خودم میخواستم برات صبحونه درست کنم
نامجون : بریم ببینیم خانمم چه کرده
ویو نامجون
وقتی خوردم انگار دنیا رو بهم دادن واقعا خوشمزه بود
نامجون : مینسو این واقعا خوشمزست
مینسو : نوش جونت
نامجون : راستی مینسو فردا عروسی میکنیم
مینسو : باشه ولی یکم زود نیست
نامجون : نه بابا دیگه تحمل ندارم
مینسو : عجول (خنده) میگم نامی ؟
نامجون : جونم
مینسو : میشه امروز بریم شهر بازی
نامجون : باشه فقط من میرم کارامو انجام بدم بعد میام دنبالت
مینسو : آخ جون باشه (ذوق)
نامجون : آیی کیوت من
ویو مینسو
نامجون رفت منم تو خونه تنها بودم یکم با گوشیم ور رفتم و یکمم تلوزیون دیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد نامجون بود
مینسو : جونم ؟
نامجون : عزیزم آماده باش دارم میام دنبالت
مینسو : باشه الان میرم رفتم یه آرایش کردم و یه لباس پوشیدم (عکسشو میذارم) و رفتم پایین که دیدم تو ماشین نشسته رفتم سوار ماشین شدم
مینسو : سلام نامی
نامجون : سلام عزیزم رفتیم سمت شهر بازی مینسو که اونجا رو دید مثل بچه ها ذوق زده شده بود
نامجون : میگم مینسو
مینسو : جونم
نامجون : بریم تونل وحشت
مینسو : نه من میترسم
نامجون : نترس عزیزم من کنارتم
مینسو : باشه بریم
ویو مینسو
رفتیم سمت تونل وحشت همینجوری به نامجون چسبیده بودم که یهو یه موجود عجیب اومد جلوم و پریدم بغل نامجون
مینسو : واییییییییییی
نامجون : نترس بابا (خنده)
مینسو : بلاخره از اون جهنم اومدیم بیرون و به نامجون گفتم بره پشمک بخره اومد داشتیم پشمک میخوردیم که ......
دوستان فردا پارت بعد رو میذارم پارت بعد آخره :)
صبح از خواب بیدار شدم که دیدم نامجون خوابیده تصمیم گرفتم براش صبحونه درست کنم رفتم پایین که دیدم خدمتکارا دارن پایین کار میکنن بهشون گفتم برن و خودم صبحونه درست کردم میز رو چیدم و رفتم تا نامجون رو بیدار کنم که دیدم اومد پایین
ویو نامجون
صبح بلند شدم که دیدم مینسو نیست رفتم پایین که دیدم داره صبحونه درست میکنه
نامجون : پس خدمتکارا کجان ؟
مینسو : فرستادمشون برن
نامجون : چرا ؟
مینسو : چون خودم میخواستم برات صبحونه درست کنم
نامجون : بریم ببینیم خانمم چه کرده
ویو نامجون
وقتی خوردم انگار دنیا رو بهم دادن واقعا خوشمزه بود
نامجون : مینسو این واقعا خوشمزست
مینسو : نوش جونت
نامجون : راستی مینسو فردا عروسی میکنیم
مینسو : باشه ولی یکم زود نیست
نامجون : نه بابا دیگه تحمل ندارم
مینسو : عجول (خنده) میگم نامی ؟
نامجون : جونم
مینسو : میشه امروز بریم شهر بازی
نامجون : باشه فقط من میرم کارامو انجام بدم بعد میام دنبالت
مینسو : آخ جون باشه (ذوق)
نامجون : آیی کیوت من
ویو مینسو
نامجون رفت منم تو خونه تنها بودم یکم با گوشیم ور رفتم و یکمم تلوزیون دیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد نامجون بود
مینسو : جونم ؟
نامجون : عزیزم آماده باش دارم میام دنبالت
مینسو : باشه الان میرم رفتم یه آرایش کردم و یه لباس پوشیدم (عکسشو میذارم) و رفتم پایین که دیدم تو ماشین نشسته رفتم سوار ماشین شدم
مینسو : سلام نامی
نامجون : سلام عزیزم رفتیم سمت شهر بازی مینسو که اونجا رو دید مثل بچه ها ذوق زده شده بود
نامجون : میگم مینسو
مینسو : جونم
نامجون : بریم تونل وحشت
مینسو : نه من میترسم
نامجون : نترس عزیزم من کنارتم
مینسو : باشه بریم
ویو مینسو
رفتیم سمت تونل وحشت همینجوری به نامجون چسبیده بودم که یهو یه موجود عجیب اومد جلوم و پریدم بغل نامجون
مینسو : واییییییییییی
نامجون : نترس بابا (خنده)
مینسو : بلاخره از اون جهنم اومدیم بیرون و به نامجون گفتم بره پشمک بخره اومد داشتیم پشمک میخوردیم که ......
دوستان فردا پارت بعد رو میذارم پارت بعد آخره :)
۱۶.۰k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.