فیک تهیونگ 🐻 پارت ۱۰
از زبان ا/ت
جیمین گفت: فکر کنم یک دیگه بگذره تهیونگ کارای دیگه هم انجام بده 😈
میا گفت: بسه دیگهههههه ؛ ا/ت از خجالت مرد بچه ؛ یه کلمه دیگه در مورد این چیزا حرف بزنید خودم میکشمتون
همه گفتن باشه و پسرا شروع کردن صحبت درباره کار
جیسو به من و میا گفت: اینا که دارن حرف میزنی ؛ ا/ت اگه مشکلی ندارم بریم اتاق تو دخترا
گفتم: نه مشکلی نداره
دخترا رفتیم بالا
نشستیم توی اتاقم و میا گفت: ا/ت تو برای چی با تهیونگ ازدواج کردی ؟
داستان رو براشون تعریف کردم و میا گفت: دختر واقعا خیلی سختی میکشی
جیسو گفت: اگه خواستی با کسی حرف بزنی من و میا هستیم
گفتم: ممنون ؛ فکر کنم شما خیلی باهم صمیمی هستید ؛ اره ؟
هر دو هم زمان گفتن اره
میا گفت: من و جیسو باهم از دبیرستان دوستیم
۴۰ دقیقه بعد
مشغول صحبت بودیم که در اتاق زده شد
رفتم و در رو باز کردم
نامجون بود گفت: ببخشید مزاحم صحبتون شدم ولی باید بریم ؛ فردا یه جلسه مهم داریم همه باید زود بریم
رفتیم پایین و از همه خداحافظی کردم و رسیدم به میا
گفت: ا/ت فردا شب قراره جیسو بیاد خونه ی من و نامجون ؛ مهمونی دخترونه هست ولی فقط من و جیسو هستیم ؛ تو هم بیا بهمون خوش میگذره
گفتم: مرسی میام البته اگه تهیونگ اجازه بده
از زبان تهیونگ
ا/ت داشت با میا حرف میزد
میا و جیسو فردا مهمونی شب داشتن
از چشمای ا/ت معلوم که میخواست بره
از زبان ا/ت
همه رفتن
با تهیونگ رفتیم بالا و خواستم برم سمت اتاقم که تهیونگ صدام زد و گفت: بیا اتاقم کارت دارم
پشت سرش رفتم
وارد اتاق شدم و تهیونگ در رو قفل کرد
گفتم: هی چی کار میکنی
گفت: یادته جیمین چی گفت ؟
گفتم : اره
گفت: نظرت چیه انجامش بدم ؟😈
گفتم: خدارو شکر کر هم هستی ( دور از جون ) مگه نشنیدی نامجون و جونگ کوک چی گفتن ؟؟؟؟
...
جیمین گفت: فکر کنم یک دیگه بگذره تهیونگ کارای دیگه هم انجام بده 😈
میا گفت: بسه دیگهههههه ؛ ا/ت از خجالت مرد بچه ؛ یه کلمه دیگه در مورد این چیزا حرف بزنید خودم میکشمتون
همه گفتن باشه و پسرا شروع کردن صحبت درباره کار
جیسو به من و میا گفت: اینا که دارن حرف میزنی ؛ ا/ت اگه مشکلی ندارم بریم اتاق تو دخترا
گفتم: نه مشکلی نداره
دخترا رفتیم بالا
نشستیم توی اتاقم و میا گفت: ا/ت تو برای چی با تهیونگ ازدواج کردی ؟
داستان رو براشون تعریف کردم و میا گفت: دختر واقعا خیلی سختی میکشی
جیسو گفت: اگه خواستی با کسی حرف بزنی من و میا هستیم
گفتم: ممنون ؛ فکر کنم شما خیلی باهم صمیمی هستید ؛ اره ؟
هر دو هم زمان گفتن اره
میا گفت: من و جیسو باهم از دبیرستان دوستیم
۴۰ دقیقه بعد
مشغول صحبت بودیم که در اتاق زده شد
رفتم و در رو باز کردم
نامجون بود گفت: ببخشید مزاحم صحبتون شدم ولی باید بریم ؛ فردا یه جلسه مهم داریم همه باید زود بریم
رفتیم پایین و از همه خداحافظی کردم و رسیدم به میا
گفت: ا/ت فردا شب قراره جیسو بیاد خونه ی من و نامجون ؛ مهمونی دخترونه هست ولی فقط من و جیسو هستیم ؛ تو هم بیا بهمون خوش میگذره
گفتم: مرسی میام البته اگه تهیونگ اجازه بده
از زبان تهیونگ
ا/ت داشت با میا حرف میزد
میا و جیسو فردا مهمونی شب داشتن
از چشمای ا/ت معلوم که میخواست بره
از زبان ا/ت
همه رفتن
با تهیونگ رفتیم بالا و خواستم برم سمت اتاقم که تهیونگ صدام زد و گفت: بیا اتاقم کارت دارم
پشت سرش رفتم
وارد اتاق شدم و تهیونگ در رو قفل کرد
گفتم: هی چی کار میکنی
گفت: یادته جیمین چی گفت ؟
گفتم : اره
گفت: نظرت چیه انجامش بدم ؟😈
گفتم: خدارو شکر کر هم هستی ( دور از جون ) مگه نشنیدی نامجون و جونگ کوک چی گفتن ؟؟؟؟
...
۱۰.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.