پارت ۵۳

بعد همو بغلش کردیم و بوسیدیم (🗿)

چند روز بعد
از زبان جونکوک:
تو اتاق کارم نشسته بودم و داشتم کارامو میکردم که دیدم در اتاق زده شد بدون اینکه توجه کنم یه در گفتم بیا تو اومد داخل هنوز سرم تو برگه ها بود

٪بابا

+جانم عزیزم تویی بیا اینجا

اومد پیشم بغلش کردم و گذاشتمش رو پاهام

+چی شده پرنسس بابا

٪بابا من حوصلم سر رفته مامان منو نمیبره بیرون(با لحن بچگونه)

+ای جانم دورت بگردم بزار من کارام تموم بشه با هم میریم(لپشو بوسید)

٪برامم بستنی میخری

+بستنی هم برات میخرم عزیزم

٪بابا

+جانم

٪تو رو دستت نقاشی کشیدی

+خب آره یه جورایی

٪قشنگه منم می‌خوام برای من نقاشی کن دستمو

+دستتو بیار عزیزم(خنده)

دستشو گرفتم و گذاشتم رو پاهام و با خودکار براش نقاشی می‌کشیدم اونم ذوق میکرد اخییی دختر کوچولوی کیوتم ویییی خیلی ناز و با نمکه و منو یونا عاشقشیم

+بیا تموم شد

٪ویییی خیلی قشنگ شد بابایی مرسیییییی(ذوق)

+خب حالا بوسم کن دختر بابا

لپمو گرفتم سمتش اونم محکم بوسم کرد منم بوسش کردم که دیدم صدای یونا میاد از بیرون

٪واییی بابا الان مامان دعوام می‌کنه چون از دستش فرار کردم میخواست لباسمو عوض کنه ولی من اومدم پیش تو