مادرش آلزایمر داشت...
مادرش آلزایمر داشت...
بهش گفت: مادر یه بیماری داری، باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان!
مادر گفت: چه بیماریی؟
گفت: آلزایمر...
گفت: چی هست؟!؟
گفت:
یعنی همه چیو فراموش میکنی!
گفت: انگار خودتم همین بیماریو داری؟!؟
گفت: چطور؟
گفت: انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم؟!؟
چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی!
قامت خم کردم تا قد راست کنی...
پسر رفت توی فکر...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش...
مادر گفت: برای چی؟
گفت: به خاطر کاری که میخواستم بکنم!
مادر گفت:
من که چیزی یادم نمیاد!......به سلامتی همه مادرا
بهش گفت: مادر یه بیماری داری، باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان!
مادر گفت: چه بیماریی؟
گفت: آلزایمر...
گفت: چی هست؟!؟
گفت:
یعنی همه چیو فراموش میکنی!
گفت: انگار خودتم همین بیماریو داری؟!؟
گفت: چطور؟
گفت: انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم؟!؟
چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی!
قامت خم کردم تا قد راست کنی...
پسر رفت توی فکر...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش...
مادر گفت: برای چی؟
گفت: به خاطر کاری که میخواستم بکنم!
مادر گفت:
من که چیزی یادم نمیاد!......به سلامتی همه مادرا
۱.۲k
۱۲ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.