part6
part6
بعد از سرم، هوپی حالش خوب شد و رفتن جلوی در اتاق عمل نشستن. بعد از چند ساعت دکی از اتاق اومد بیرون
دکی: متاسفم....
هوپی: یعنی چی(گریه و داد)
دکی: ببخشید شوخی کردم عمل با موفقیت انجام شد
همه: هورااااااااااااااااااااااااااا(همه با داد گفتن اما ادمین هم خرذوق شد☠️🥸)
بعدش ات رو بردن به بخش و حتی یکی هم از بیمارستان نرفتن بیرون. بعد از چند ساعت اعضا رفتن چون کار براشون پیش اثمد و فقط یونگی و هوپیو مامان بابای ات مونده بودن که بابای ات رفت کلی کیک و آبمیوه خرید و باهم خوردن. بازم یونگی اشکاش بند نمیاومد و همش میگفت تقصیر منه. هوپی یونگی رو بغل کرد و گفت: نمیخواد اینقدر گریه کنی اما الان حال ات خوبه. مامان بابای ات هم رفتن چون بلیط داشتن برای رفتن به امریکا. بعدش هوپی خوابش برده بود و یونگی هم داشت گریه میکرد که یهو کوکی وارد اتاق شد(اتاق ات داخل بیمارستان)
یونگی: کوک چرا اومدی اینجا؟!
کوک: هرکاری میکردم خوابم نمیبرد
بعد از چند ساعت کوک و یونگی هم خوابشون برد
پرش به فردا
این سه نفر بیدار بودن و داشتن حرف میزدن مه یهو ات گفت: من کجام؟
هوپی و کوک رفتن به پرستارا گفتن بیان و یونگی هم خرذوق شده بود و میگفت: ات حالت خوبه حاییت درد نمیکنه؟!
ات: تو اینجا چیکار میکنی؟
یونگی: یهو حالت بد شد و آوردیمت اینجا
ات: من داشتم معده درد بدی رو تحمل میکردم و یهو حالم بد شد چشمام سیاهی رفت بعدش سر از اینجا
در آوردم
یونگی: نمیدونی چقد گریه کردم
ات: واقعا برات مهمم؟!
یونگی: معلومه که آره. حتی اعضا هم داشتن گریه میکردن
ات: حتی جیمین؟!
یونگی: اره همه داشتن گریه میکردن. حتی هوپی حالش بد شد. نمیدونی چقد برامون مهمی
ات: الان هوپی کجاست حالش خوبه؟!(نگران)
یونگی: حالش خوبه
بعدش هوپی و کوک و پرستارا هم اومدن داخل اتاق
و بعدش ات رو معاینه کردن و گفتن: خانم ات واقعا قوی هستن. خطر رفع شده اما باید مواضب باشید. با تشکر بعدش از اتاق خارج شدن
یونگی: ببخشید خانم پرستار
پرستارا هم برگشتن و گفتن:بله کاری داشتید؟!
یونگی: ببخشید کی ات مرخص میشه
پرستار: باید تا فردا اینجا بمونه بعد اگه حالش خوب شد بعدش نرخصش میکنیمو از اتاق خارج شدن
هوپی: ات تو واقعا قوی ترین دختری هستی که تاحالا دیدم
ات: ممنونم هوپی
بعدش کوک زنگ زد به اعضا و اعضا هم اومدن
نامجون و جیمین: ات حالت خوبه؟!
ات: ممنونم بچه ها که اومدین پیشم. بله حالم خوبه
همگی: خداروشکر
بعدش جیمین رفت پیش ات
جیمین: ات میتونی منو ببخشی؟!
ات: مگه چیکار کردی معلومه که میبخشمت. حتی از اولش هم باهات قهر نبودم
بعد از سرم، هوپی حالش خوب شد و رفتن جلوی در اتاق عمل نشستن. بعد از چند ساعت دکی از اتاق اومد بیرون
دکی: متاسفم....
هوپی: یعنی چی(گریه و داد)
دکی: ببخشید شوخی کردم عمل با موفقیت انجام شد
همه: هورااااااااااااااااااااااااااا(همه با داد گفتن اما ادمین هم خرذوق شد☠️🥸)
بعدش ات رو بردن به بخش و حتی یکی هم از بیمارستان نرفتن بیرون. بعد از چند ساعت اعضا رفتن چون کار براشون پیش اثمد و فقط یونگی و هوپیو مامان بابای ات مونده بودن که بابای ات رفت کلی کیک و آبمیوه خرید و باهم خوردن. بازم یونگی اشکاش بند نمیاومد و همش میگفت تقصیر منه. هوپی یونگی رو بغل کرد و گفت: نمیخواد اینقدر گریه کنی اما الان حال ات خوبه. مامان بابای ات هم رفتن چون بلیط داشتن برای رفتن به امریکا. بعدش هوپی خوابش برده بود و یونگی هم داشت گریه میکرد که یهو کوکی وارد اتاق شد(اتاق ات داخل بیمارستان)
یونگی: کوک چرا اومدی اینجا؟!
کوک: هرکاری میکردم خوابم نمیبرد
بعد از چند ساعت کوک و یونگی هم خوابشون برد
پرش به فردا
این سه نفر بیدار بودن و داشتن حرف میزدن مه یهو ات گفت: من کجام؟
هوپی و کوک رفتن به پرستارا گفتن بیان و یونگی هم خرذوق شده بود و میگفت: ات حالت خوبه حاییت درد نمیکنه؟!
ات: تو اینجا چیکار میکنی؟
یونگی: یهو حالت بد شد و آوردیمت اینجا
ات: من داشتم معده درد بدی رو تحمل میکردم و یهو حالم بد شد چشمام سیاهی رفت بعدش سر از اینجا
در آوردم
یونگی: نمیدونی چقد گریه کردم
ات: واقعا برات مهمم؟!
یونگی: معلومه که آره. حتی اعضا هم داشتن گریه میکردن
ات: حتی جیمین؟!
یونگی: اره همه داشتن گریه میکردن. حتی هوپی حالش بد شد. نمیدونی چقد برامون مهمی
ات: الان هوپی کجاست حالش خوبه؟!(نگران)
یونگی: حالش خوبه
بعدش هوپی و کوک و پرستارا هم اومدن داخل اتاق
و بعدش ات رو معاینه کردن و گفتن: خانم ات واقعا قوی هستن. خطر رفع شده اما باید مواضب باشید. با تشکر بعدش از اتاق خارج شدن
یونگی: ببخشید خانم پرستار
پرستارا هم برگشتن و گفتن:بله کاری داشتید؟!
یونگی: ببخشید کی ات مرخص میشه
پرستار: باید تا فردا اینجا بمونه بعد اگه حالش خوب شد بعدش نرخصش میکنیمو از اتاق خارج شدن
هوپی: ات تو واقعا قوی ترین دختری هستی که تاحالا دیدم
ات: ممنونم هوپی
بعدش کوک زنگ زد به اعضا و اعضا هم اومدن
نامجون و جیمین: ات حالت خوبه؟!
ات: ممنونم بچه ها که اومدین پیشم. بله حالم خوبه
همگی: خداروشکر
بعدش جیمین رفت پیش ات
جیمین: ات میتونی منو ببخشی؟!
ات: مگه چیکار کردی معلومه که میبخشمت. حتی از اولش هم باهات قهر نبودم
۵.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.