•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_45
#همخونه_اخموی_من
_کجا توام بیا تو اکیپ ما
_ممنون ترجیح میدم تنها باشم از اکیپ خوشم نمیاد
اینو گفتم و به سمت صندوق رفتم هزینه اش رو زدم و از سلف بیرون اومدم
که گوشیم زنگ خورد از کیفم بیرون کشیدمش که اسم عمو حامد خودنمایی میکرد وصل کردم و گفتم
_جانم عمو
_خوبی دخترم دانشگایی
_اره عمو چطور
_کی تموم میشه کلاست
_ساعت ۵ تموم میشه
_خوبه پس بمون خودم میام دنبالت و یه کاریم واست دارم
_چشم
قطع کردم و فکرم درگیر شد یعنی چیکارم داشت...
دم در دانشگا روی نیمکت نشسته بودم
که ماشین استاد بهداد اومد بیرون یکم موند و بعد رفت
نمیدونم چرا احساس میکردم داره نگام میکنه همین که رفت
چشمم به ماشین عمو افتاد لبخندی زدم و بلند شدم سمتش رفتم
#𝙋𝙖𝙧𝙩_45
#همخونه_اخموی_من
_کجا توام بیا تو اکیپ ما
_ممنون ترجیح میدم تنها باشم از اکیپ خوشم نمیاد
اینو گفتم و به سمت صندوق رفتم هزینه اش رو زدم و از سلف بیرون اومدم
که گوشیم زنگ خورد از کیفم بیرون کشیدمش که اسم عمو حامد خودنمایی میکرد وصل کردم و گفتم
_جانم عمو
_خوبی دخترم دانشگایی
_اره عمو چطور
_کی تموم میشه کلاست
_ساعت ۵ تموم میشه
_خوبه پس بمون خودم میام دنبالت و یه کاریم واست دارم
_چشم
قطع کردم و فکرم درگیر شد یعنی چیکارم داشت...
دم در دانشگا روی نیمکت نشسته بودم
که ماشین استاد بهداد اومد بیرون یکم موند و بعد رفت
نمیدونم چرا احساس میکردم داره نگام میکنه همین که رفت
چشمم به ماشین عمو افتاد لبخندی زدم و بلند شدم سمتش رفتم
۳۷۸
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.