(ادامهSword of Destiny♪(part 1♪
(بردیا)
سرم تو گوشی بود پارکینگ خالی بود . وقتی اومد صدای قدم های محکم و پر قدرتش رو میشنیدم. سرمو بالا اوردم نگاهش کنم. همون پیرهن عروسکی سفید درسته شسته بودش اما یادم نمیره که اون شب پیرهن سفیدش غرق خون بود. خونه پسری که عاشقش بود. هنوز دست بندشو دارع. قبلا حداقل یه رژ کمرنگ میزد علاقه به ارایش نداشت ولی الان همونم نداره. اما از حق نگذریم خواهرم همینجوریش خیلیا کشته مردشن. همیشه یه لبخند داشت و شاد و سر حال مبومد ولی الان صورتش خالی از حس بود با هم خیلی خسته بود. دره ماشین رو باز کرد و اروم با وقار نشست.
_ این خودکشیه دیانا
+من خیلی وقته مردم
_ چرا اینو پوشیدی،؟ چرا غرق خاطراتشییی
+ بردیا راه بیوفت
اینجور دستورا یعنی باید خفع شی چیرب نگفتم و راه افتادم. همیشه تا مقصد با ذوق و شوق حرف میزد اما الان تویع سکوت سرشو تکیه داده بود به شیشه . مثله همیشه موهاش باز بود پخش کرده بود دورش. اینجوری یه فرشته میشد . دستش کلا رو کیفش سیاهش بود . گوشیم زنگ خورد بازم تغیری تو حالتش ایجاد نشد گوشیو برداشتم ببینم کبه.
بلههههه . گربه خانم یه لحظه دیر میکنی دهنتو سرویس میکنه جواب دادم که همون اول داد زد گوشیو از خودم دور کردم میدونم دیانام شنید.
&بردیااااااااااااااااا....مردکه کصخللللللللللللل من فرستادمت پرنسسمو بیاری کجا موندی پس
_ پرنسست کنارمه گربه خانم
&گربه خانمو زهرمااااااارررر بزن رو بلند گو بشنوم صداشو.
گوشیو زدم رو بلند گو دیانا بازم تکون نخورد قفط لباش باز شد
+جانم هانی
&سلام عشقم
+ سلام فدات شم دارم میام
&زود بیای هاا
_ دختره کثافت فقط برا من وحشیه
& وحشی عمتهههههه
_ اروم پرنسست هستا
& اوخ راست میگی
+ هانی قشنگم داریم میایم
& باشه کم مونده عروس دوماد بیان
قطع کرد. دختره دیوونه. هی خدا مبینا هم رفت سره خونه زندگیش. دیانا که... ازدواج نکرده بودن اما خب... بیخیالش
سرم تو گوشی بود پارکینگ خالی بود . وقتی اومد صدای قدم های محکم و پر قدرتش رو میشنیدم. سرمو بالا اوردم نگاهش کنم. همون پیرهن عروسکی سفید درسته شسته بودش اما یادم نمیره که اون شب پیرهن سفیدش غرق خون بود. خونه پسری که عاشقش بود. هنوز دست بندشو دارع. قبلا حداقل یه رژ کمرنگ میزد علاقه به ارایش نداشت ولی الان همونم نداره. اما از حق نگذریم خواهرم همینجوریش خیلیا کشته مردشن. همیشه یه لبخند داشت و شاد و سر حال مبومد ولی الان صورتش خالی از حس بود با هم خیلی خسته بود. دره ماشین رو باز کرد و اروم با وقار نشست.
_ این خودکشیه دیانا
+من خیلی وقته مردم
_ چرا اینو پوشیدی،؟ چرا غرق خاطراتشییی
+ بردیا راه بیوفت
اینجور دستورا یعنی باید خفع شی چیرب نگفتم و راه افتادم. همیشه تا مقصد با ذوق و شوق حرف میزد اما الان تویع سکوت سرشو تکیه داده بود به شیشه . مثله همیشه موهاش باز بود پخش کرده بود دورش. اینجوری یه فرشته میشد . دستش کلا رو کیفش سیاهش بود . گوشیم زنگ خورد بازم تغیری تو حالتش ایجاد نشد گوشیو برداشتم ببینم کبه.
بلههههه . گربه خانم یه لحظه دیر میکنی دهنتو سرویس میکنه جواب دادم که همون اول داد زد گوشیو از خودم دور کردم میدونم دیانام شنید.
&بردیااااااااااااااااا....مردکه کصخللللللللللللل من فرستادمت پرنسسمو بیاری کجا موندی پس
_ پرنسست کنارمه گربه خانم
&گربه خانمو زهرمااااااارررر بزن رو بلند گو بشنوم صداشو.
گوشیو زدم رو بلند گو دیانا بازم تکون نخورد قفط لباش باز شد
+جانم هانی
&سلام عشقم
+ سلام فدات شم دارم میام
&زود بیای هاا
_ دختره کثافت فقط برا من وحشیه
& وحشی عمتهههههه
_ اروم پرنسست هستا
& اوخ راست میگی
+ هانی قشنگم داریم میایم
& باشه کم مونده عروس دوماد بیان
قطع کرد. دختره دیوونه. هی خدا مبینا هم رفت سره خونه زندگیش. دیانا که... ازدواج نکرده بودن اما خب... بیخیالش
۲.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.