فرشتگان مرگ
pt¹⁵
ات ترسیده بود و برگشت دید تا جیمین تیر خورده یهو سوجین رو پرت کرد اونور که بی هوش شد
*نه جیمینم نه چشماتو نبند(با گریه
-ات
یهو جیمین چشماشو بست
-نه نه جیمین
چشماتو باز کن
نههههه(داد و گریه
بدن بی جون جیمین توی بغل ات بود
ات اروم گفت
*میتونم هرکاری رو از طریق اونی که بهم قدرت داده انجام بدم
ات ل. باش رو ل.بای جیمین گذاشت
جیمین اروم چشماشو باز کرد و گفت
-ات چی کار کردی؟
چطور من بیدار شد...
ات..نگو منو نجات دادی؟
*من خودمو نجات دادم
ات شروع کرد اتیش گرفتن و بدنش داشت دود میشد اروم گفت
*لطفا منو فراموش کن هم توی این زندگی هم توی زندگی قبلی
ات دیگه کامل از بین رفت ولی گردنبندش افتاد روی زمین جیمین گردنبند ات رو برداشت و گفت
-نهههههه اتم نه (گریه و داد
.
.
.
حمایت🖤
ات ترسیده بود و برگشت دید تا جیمین تیر خورده یهو سوجین رو پرت کرد اونور که بی هوش شد
*نه جیمینم نه چشماتو نبند(با گریه
-ات
یهو جیمین چشماشو بست
-نه نه جیمین
چشماتو باز کن
نههههه(داد و گریه
بدن بی جون جیمین توی بغل ات بود
ات اروم گفت
*میتونم هرکاری رو از طریق اونی که بهم قدرت داده انجام بدم
ات ل. باش رو ل.بای جیمین گذاشت
جیمین اروم چشماشو باز کرد و گفت
-ات چی کار کردی؟
چطور من بیدار شد...
ات..نگو منو نجات دادی؟
*من خودمو نجات دادم
ات شروع کرد اتیش گرفتن و بدنش داشت دود میشد اروم گفت
*لطفا منو فراموش کن هم توی این زندگی هم توی زندگی قبلی
ات دیگه کامل از بین رفت ولی گردنبندش افتاد روی زمین جیمین گردنبند ات رو برداشت و گفت
-نهههههه اتم نه (گریه و داد
.
.
.
حمایت🖤
۲.۷k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.