PART ¹⁶

𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒚𝒐𝒖
تهیونگ ویو: نزدیک تختش شدم و دستمو گذاشتم دو طرفش و تکونش دادم.
تهیونگ: نه کوک تو نباید بمیری ، این دنیا ارزش نداره پسر ، کوک بیدار شو منو تنها نزار لعنتی (زار زدن)
جونگکوک ویو: خوابیده بودم که یهو یکی به شدت تکونم داد. چشمامو باز کردم و دیدم که بله مستر کیمه
تهیونگ: نه کووووووک نمییییر
جونگکوک: ته....اگه تو نکشیم من الان زندم
تهیونگ: ( دماغشو بالا کشید) عه زنده ای
جونگکوک: با اجازت
تهیونگ: خوشحالم (:
جونگکوک: 😐👍🏻
تهیونگ: الان چطوری‌؟
جونگکوک: ته...امروز رفتم پیش ا/ت ولی .... ولی اون بهم گفت که دیگه دوسم نداره.
تهیونگ: کوک حتما اشتباه شده ، خودت بهتر از هرکی میدونی که ا/ت چقد دوست داره درسته؟
جونگکوک: نه من اشتباه نمیکنم ، امروز که رفتم پیشش بهم گفت دیگه دوسم نداره ، نمیخواد که دیگه ببینتم. (بغض)
تهیونگ: کوک میدونم سخته ولی حتما ا/ت تو فشاره که اینک بهت گفته.
جونگکوک: اون همچین آدمی نبود ، حتی تو سخت ترین شرایطم باهام این جوری نبود.
راوی: تهیونگ کوک رو بقل کرد و آروم به پشتش ضربه میزد ، قطره های اشک جونگکوک پیرهن تهیونگو خیس کرده بود.
تهیونگ: گریه کن مرد ، خودتو خالی کن نزار چیزی تو دلت سنگینی کنه.


•ادامه دارد•
▪︎همیشه با تو▪︎