خون آشام من🖤🍷
خون آشام من🖤🍷
پارت ۱۶
ات ویو
صبح با نوری که به چشم هام میخورد بیدار شدم با صورت تهیونگ مواجه شدم و توی بغل هم بودیم اگه حرف میزدم لبم میخورد بهش خیلی کیوت خوابیده بود میخواستم دستمو بزارم روی صورتش که بیدار شد و دستمو آروم گذاشتم رو گردن تهیونگ
تهیونگ ویو
ات میخواست دست شو بزاره روی صورتم که چشامو باز کردم و ات دستشو گذاشت روی گردنمو خودشو زد به خواب رفتم جلو و لبامو گذاشتم روی لباشو اروم مک زدم که چشاشو باز کرد و ازش جدا شدم
ات:الان چیکار کردی؟؟
تهیونگ:هیچی
ات:الان گردن نمیگیری دیگه
الان هنوز توی بغل همن و نزدیک هم و لباشون به هم میخوره
تهیونگ:من که متوجه نمیشم چی میگی
ات:الان میرم به همه میگم بلند شدم که بگم میخواستم داد بزنم که تهیونگ جلوی دهنمو گرفت و من و انداخت روی بالشت و روم خیمه زد
تهیونگ:اگه به کسی بگی
ات:صورت تهیونگ و توی دستاش قاب میکنه
میدونم میمیرم😂
تهیونگ ویو
ات من و زد کنار رو رفت بیرون ولی از حق نگذریم لباش خیلی خوشمزه بود نه نه تهیونگ چی داری میگی با خودت تصمیم گرفتم حواسم به ات باشه تا به کسی نگه
ات ویو
رفتم دستشویی و بعد صبحونه خوردیم
تهیونگ گفت که بریم باغ وحش رفتیم لباس پوشیدیم و سوار ماشین ها شدیم و بعد ۳۰ مین رسیدیم
بلیط هارو تهیونک گرفت و رفتیم داخل
ات:اِ بچه ها تهیونگ
همه برگشتن و منی که داشتم یا دست قفس میمون هارو نشون میدادم همه خندیدن به جز تهیونگ
تهیونگ:ات برات دارم
ات ویو
دیگه داشتیم میرفتیم رسیدیم خونه منم رفتم که یه دوش بگیرم اومدم بیرون یه هودی بنفش و آبی و سفید برداشتم و پوشیدم میخواستم موهام سشوار کنم سشوار رو روشن کردم که.........
شرطا
لایک:۱۵
کامنت:۱۵
پارت ۱۶
ات ویو
صبح با نوری که به چشم هام میخورد بیدار شدم با صورت تهیونگ مواجه شدم و توی بغل هم بودیم اگه حرف میزدم لبم میخورد بهش خیلی کیوت خوابیده بود میخواستم دستمو بزارم روی صورتش که بیدار شد و دستمو آروم گذاشتم رو گردن تهیونگ
تهیونگ ویو
ات میخواست دست شو بزاره روی صورتم که چشامو باز کردم و ات دستشو گذاشت روی گردنمو خودشو زد به خواب رفتم جلو و لبامو گذاشتم روی لباشو اروم مک زدم که چشاشو باز کرد و ازش جدا شدم
ات:الان چیکار کردی؟؟
تهیونگ:هیچی
ات:الان گردن نمیگیری دیگه
الان هنوز توی بغل همن و نزدیک هم و لباشون به هم میخوره
تهیونگ:من که متوجه نمیشم چی میگی
ات:الان میرم به همه میگم بلند شدم که بگم میخواستم داد بزنم که تهیونگ جلوی دهنمو گرفت و من و انداخت روی بالشت و روم خیمه زد
تهیونگ:اگه به کسی بگی
ات:صورت تهیونگ و توی دستاش قاب میکنه
میدونم میمیرم😂
تهیونگ ویو
ات من و زد کنار رو رفت بیرون ولی از حق نگذریم لباش خیلی خوشمزه بود نه نه تهیونگ چی داری میگی با خودت تصمیم گرفتم حواسم به ات باشه تا به کسی نگه
ات ویو
رفتم دستشویی و بعد صبحونه خوردیم
تهیونگ گفت که بریم باغ وحش رفتیم لباس پوشیدیم و سوار ماشین ها شدیم و بعد ۳۰ مین رسیدیم
بلیط هارو تهیونک گرفت و رفتیم داخل
ات:اِ بچه ها تهیونگ
همه برگشتن و منی که داشتم یا دست قفس میمون هارو نشون میدادم همه خندیدن به جز تهیونگ
تهیونگ:ات برات دارم
ات ویو
دیگه داشتیم میرفتیم رسیدیم خونه منم رفتم که یه دوش بگیرم اومدم بیرون یه هودی بنفش و آبی و سفید برداشتم و پوشیدم میخواستم موهام سشوار کنم سشوار رو روشن کردم که.........
شرطا
لایک:۱۵
کامنت:۱۵
۴.۷k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.