hi
عشق ایدل من پارت ²⁷
🐰من درست کنم؟
🦊ام.... درست من خوبه منم میرم یه سری کار برای پروژه ی دانشگاهم انجام بدم
🐰باش
می هو رفت پشت میزش تو اتاق نشست و شروع کرد یه سری کاغذ و رو جا یه جا کرد لپتاپ رو روشن کرد تصمیم گرفتم چابچه درست کنم موادش ور از توی یخچال در اوردم و شروع کردم یه ساعتی گذشت یه لیوان چایی برای می هو ریختم بردم براش از پشت در داشت صدای یه پسر میمود
🦊سونبه باید اینجا رو برای موارد جنایی بزارم؟
🐔امم... می هو نمیدونم... یه عکس از پروژه برام بفرست..
🦊سونبه خواهش میکنم کارم گیره
رفتم تو اتاقم عصبانی به می هو نگاه کردم... اون پسره کی بود داشت باهاش حرف میزد می هو بهم نگاه کرد متوجه شد اتفاقی افتاده و گفت
🦊سونبه بعدا بهت زنگ میزنم
🐔عا خب باشه می هو بعدا حرف میزنیم بای
🦊بای
قطع کرد چایی رو گذاشتم رو میزشو خم شدم تو صورتش
اونی که من فکر میکنم نیست.. نه؟
🐰رابطه ات با اون پسر چیه؟
🦊خب.. کوک... سونبه نیم توی دانشگاهه.. برای پروژه اش کمک میگیرم استاد مارو با چند تا از سونبه ها اوکی کرده که تو پروژه ک.. مکمون کنه... چیزی بینمون نیست
🐰چرا به اسم صدات میزد...؟ باید فامیلیتو بگه... لی می هو یا لی شی
🦊کوک...عزیزم ... اون میدونه من دوست پسر دارم... اونم اصلا ازدواج کرده... باور کن هیچی نیست
بدون حرفی از اتاقش خارج شدم... خب میتونه به زنش خیانت کنه.... میدونم... به می هو از چشمام بیشتر اعتماد دارم... ولی به اون مرد نه... به اصطلاح سونبه اش اعتماد ندارم مشغول هم زدن مواد چابچه شدم که دستی دور کمرم حلقه شد... به دستای برنزه و کشیده ی می هو نگاهی کردم و ادامه دادم
🦊از دستم ناراحتی؟
🐰.....
🦊کوکی جونم؟؟؟ عشقم؟
🐰...
🦊کوک.. من تورو از دنیا بیشتر دوست دارم ... فقط تورو میخوام
🐰اگه فقط منو میخوای چرا غیر رسمی باهاش حرف میزنی.... چرا..؟ ها... نباید انقدر باهات احساس راحتی کنه... فکر نکن بهت اعتماد ندارم نه من از جفت چشمام بیشتر بهت اعتماد دارم ولی به اون مرد نه... نمیتونم مرد دیگه ای رو ببینم که بهت نزدیکه... اگه یه دفعه حس پیدا کنه چی...اگه یه گوشه تنهات کنه ... (با داد) من... چیکار کنم... ها؟ (بغض و اروم(
🦊جونگ کوک... عزیزم... من تمام نگرانی هاتو درک میکنم... میفهمم میدونم... نمیگم بهم اعتماد نداری... میخوای اصلا دیگه بهش زنگ نزنم؟ میخوای ازش فاصله بگیرم؟
🐰مگه میتونی
🦊اره چرا که نه عزیزم... به استاد درخواست میدم منو با سونبه هی جو که دختره عوض کنه.. اینطوری خوبه؟
🐰خیلی خب این خوبه
🦊حالا دیگه چشم هاتو قرمز نکن... بغضم نکن.. خب... من تورو ول نمیکنم
دستی به چشام کشیدم و گفتم
🐰باشه ببیب
برگشتم سمت غذا و گفتم
🐰اون نمک رو بده
دست دراز کرد و بهم داد و گفت
🦊بخشیدی؟
پارت بعدم میزارم فسیل شدید 🤣
🐰من درست کنم؟
🦊ام.... درست من خوبه منم میرم یه سری کار برای پروژه ی دانشگاهم انجام بدم
🐰باش
می هو رفت پشت میزش تو اتاق نشست و شروع کرد یه سری کاغذ و رو جا یه جا کرد لپتاپ رو روشن کرد تصمیم گرفتم چابچه درست کنم موادش ور از توی یخچال در اوردم و شروع کردم یه ساعتی گذشت یه لیوان چایی برای می هو ریختم بردم براش از پشت در داشت صدای یه پسر میمود
🦊سونبه باید اینجا رو برای موارد جنایی بزارم؟
🐔امم... می هو نمیدونم... یه عکس از پروژه برام بفرست..
🦊سونبه خواهش میکنم کارم گیره
رفتم تو اتاقم عصبانی به می هو نگاه کردم... اون پسره کی بود داشت باهاش حرف میزد می هو بهم نگاه کرد متوجه شد اتفاقی افتاده و گفت
🦊سونبه بعدا بهت زنگ میزنم
🐔عا خب باشه می هو بعدا حرف میزنیم بای
🦊بای
قطع کرد چایی رو گذاشتم رو میزشو خم شدم تو صورتش
اونی که من فکر میکنم نیست.. نه؟
🐰رابطه ات با اون پسر چیه؟
🦊خب.. کوک... سونبه نیم توی دانشگاهه.. برای پروژه اش کمک میگیرم استاد مارو با چند تا از سونبه ها اوکی کرده که تو پروژه ک.. مکمون کنه... چیزی بینمون نیست
🐰چرا به اسم صدات میزد...؟ باید فامیلیتو بگه... لی می هو یا لی شی
🦊کوک...عزیزم ... اون میدونه من دوست پسر دارم... اونم اصلا ازدواج کرده... باور کن هیچی نیست
بدون حرفی از اتاقش خارج شدم... خب میتونه به زنش خیانت کنه.... میدونم... به می هو از چشمام بیشتر اعتماد دارم... ولی به اون مرد نه... به اصطلاح سونبه اش اعتماد ندارم مشغول هم زدن مواد چابچه شدم که دستی دور کمرم حلقه شد... به دستای برنزه و کشیده ی می هو نگاهی کردم و ادامه دادم
🦊از دستم ناراحتی؟
🐰.....
🦊کوکی جونم؟؟؟ عشقم؟
🐰...
🦊کوک.. من تورو از دنیا بیشتر دوست دارم ... فقط تورو میخوام
🐰اگه فقط منو میخوای چرا غیر رسمی باهاش حرف میزنی.... چرا..؟ ها... نباید انقدر باهات احساس راحتی کنه... فکر نکن بهت اعتماد ندارم نه من از جفت چشمام بیشتر بهت اعتماد دارم ولی به اون مرد نه... نمیتونم مرد دیگه ای رو ببینم که بهت نزدیکه... اگه یه دفعه حس پیدا کنه چی...اگه یه گوشه تنهات کنه ... (با داد) من... چیکار کنم... ها؟ (بغض و اروم(
🦊جونگ کوک... عزیزم... من تمام نگرانی هاتو درک میکنم... میفهمم میدونم... نمیگم بهم اعتماد نداری... میخوای اصلا دیگه بهش زنگ نزنم؟ میخوای ازش فاصله بگیرم؟
🐰مگه میتونی
🦊اره چرا که نه عزیزم... به استاد درخواست میدم منو با سونبه هی جو که دختره عوض کنه.. اینطوری خوبه؟
🐰خیلی خب این خوبه
🦊حالا دیگه چشم هاتو قرمز نکن... بغضم نکن.. خب... من تورو ول نمیکنم
دستی به چشام کشیدم و گفتم
🐰باشه ببیب
برگشتم سمت غذا و گفتم
🐰اون نمک رو بده
دست دراز کرد و بهم داد و گفت
🦊بخشیدی؟
پارت بعدم میزارم فسیل شدید 🤣
۱.۵k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.