vampire🩸🥀
vampire🩸🥀
part¹²?
_گایز عیدتون مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید_
شب ویو ا/ت+🥀
داشتم تو گوشیم گالریم رو چک میکردم که چندتا دختر اومدن داخل
یکیشون:سلام ما اومدیم برای میکاپ
اونیکی:سلام خانم ممنون میشم بشینید اینجا تا میکاپتون رو انجام بدیم
بقیه:اوه سلام
+:. سلام باشه
رفتم نشستم که شروع کردن به میکاپم یه لباس هم بهم داده بودن که پوشیدم خوشگل شده بودم ازشون خدافظی کردم و رفتم پایین که دوتا بادیگارد دیدم فک کنم همونایین که یونگی گفت باهاشون سوار ماشین شدم و رفتیم زمانی که رسیدیم کناره یه رستوران شیک وایستاد با کمک یکیشون از ماشین پیاده شدم که بعد از رفتن من دره ماشین بست رفتم داخل و یونگی رو دیدم که با کت و شلوار نشسته بود هیچکس جز من و یونگی تو رستوران نبود رفتم و روی صندلی رو به روش نشستم
_: سلام
+: سلام
_: خوش اومدی
+: مرسی. میگم چیزه چرا اینجا کسی نیست چرا گفتی من بیام اینجا؟
_: بیا اول چیزی بخوریم بعد بهت میگم
+: هوم باشه
_: گارسون رو صدا زد که اومد.
گارسون:بله چی میل دارید؟
_: ا/ت
+: من یه عااام جاجامیونگ
_: من چیزی نمیخوام
گارسون: چیزه دیگه ای میل ندارید؟
+: نه
_: میتونی بری
گارسون رفت و منتظر موندم تا جاجامیونگم رو بیاره که بعد از چند دقیقه آورد و من شروع کردم به خوردن جاجامیونگ
+: خب
_: خب؟
+: چرا اینجا کسی نیست؟
که یکدفعه پاشد و جلوم زانو زد که متعجب نگاهش کردم که دیدم یه جعبه از جیبش در آورد
_: ا/ت من خیلی وقته که به تو حس دارم(از همین چرت و پرتای عاشقونه میگه) میشه برای همیشه مال خودم باشی؟
+: آ...آره
_: بلند شد و اومد حلقه رو دسته ا/ت کرد و بوسه ای کوتاه روی لباش کاشت
+: بله ایشون از شدت خوشحالی دویید و رفت بیرون و آره دیگه بچم خوشحاله
_: هعی وایسا ببینم کجا هنوز حرفم تموم نشده ااا/ت
یونگی رفت بیرون که ا/ت برگشت پیشش و با حالت سوالی نگاهش کرد
_: ا/ت تو باید چیزی درباره من بدونی میتونی از بترسی یا فرار کنی و یا میتونی پسم بزنی یا باور نکنی
+: چی هست نکنه مافیایی
_: نه نه من من یه.....یه ومپایرم
+: دروغ میگی دیگه؟
_: نه کاملا راسته
+: عررر من عاشق ومپایرامممم
_: شششش
+: عه ببخشید حواسم نبود
_: دستشو گرفتم و کشوندمش بغلم و رفتیم سواره ماشین شدیم و کل شهرو گشتیم........
پایان پارت......(یادم میره پارتارو)
part¹²?
_گایز عیدتون مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید_
شب ویو ا/ت+🥀
داشتم تو گوشیم گالریم رو چک میکردم که چندتا دختر اومدن داخل
یکیشون:سلام ما اومدیم برای میکاپ
اونیکی:سلام خانم ممنون میشم بشینید اینجا تا میکاپتون رو انجام بدیم
بقیه:اوه سلام
+:. سلام باشه
رفتم نشستم که شروع کردن به میکاپم یه لباس هم بهم داده بودن که پوشیدم خوشگل شده بودم ازشون خدافظی کردم و رفتم پایین که دوتا بادیگارد دیدم فک کنم همونایین که یونگی گفت باهاشون سوار ماشین شدم و رفتیم زمانی که رسیدیم کناره یه رستوران شیک وایستاد با کمک یکیشون از ماشین پیاده شدم که بعد از رفتن من دره ماشین بست رفتم داخل و یونگی رو دیدم که با کت و شلوار نشسته بود هیچکس جز من و یونگی تو رستوران نبود رفتم و روی صندلی رو به روش نشستم
_: سلام
+: سلام
_: خوش اومدی
+: مرسی. میگم چیزه چرا اینجا کسی نیست چرا گفتی من بیام اینجا؟
_: بیا اول چیزی بخوریم بعد بهت میگم
+: هوم باشه
_: گارسون رو صدا زد که اومد.
گارسون:بله چی میل دارید؟
_: ا/ت
+: من یه عااام جاجامیونگ
_: من چیزی نمیخوام
گارسون: چیزه دیگه ای میل ندارید؟
+: نه
_: میتونی بری
گارسون رفت و منتظر موندم تا جاجامیونگم رو بیاره که بعد از چند دقیقه آورد و من شروع کردم به خوردن جاجامیونگ
+: خب
_: خب؟
+: چرا اینجا کسی نیست؟
که یکدفعه پاشد و جلوم زانو زد که متعجب نگاهش کردم که دیدم یه جعبه از جیبش در آورد
_: ا/ت من خیلی وقته که به تو حس دارم(از همین چرت و پرتای عاشقونه میگه) میشه برای همیشه مال خودم باشی؟
+: آ...آره
_: بلند شد و اومد حلقه رو دسته ا/ت کرد و بوسه ای کوتاه روی لباش کاشت
+: بله ایشون از شدت خوشحالی دویید و رفت بیرون و آره دیگه بچم خوشحاله
_: هعی وایسا ببینم کجا هنوز حرفم تموم نشده ااا/ت
یونگی رفت بیرون که ا/ت برگشت پیشش و با حالت سوالی نگاهش کرد
_: ا/ت تو باید چیزی درباره من بدونی میتونی از بترسی یا فرار کنی و یا میتونی پسم بزنی یا باور نکنی
+: چی هست نکنه مافیایی
_: نه نه من من یه.....یه ومپایرم
+: دروغ میگی دیگه؟
_: نه کاملا راسته
+: عررر من عاشق ومپایرامممم
_: شششش
+: عه ببخشید حواسم نبود
_: دستشو گرفتم و کشوندمش بغلم و رفتیم سواره ماشین شدیم و کل شهرو گشتیم........
پایان پارت......(یادم میره پارتارو)
۴.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.