فیک من بخاطر تو میمیرم : پارت هفت
کوک:دختر خوب؟بهتره که باشی..بزار بهت نشون بدم چقد مهربونم
چیزی نگفتم و نگاش کردم.رفت رو مبل دو نفره ی کنار تخت نشست.
کوک:بیا اینجا
میا:چرا؟
کوک:انگار نمیدونی.من حرفامو تکرار نمیکنم
اروم رفتم سمتش و روبه روش وایسادم.داشت بدنمو دید میزد
کوک:هممم خوبه.بهتره جواب سوالامو خوب بدی..ببین چقد خوبم..من به کسی فرصت دوبار نمیدم.
میا:جئون جونگ کوک قبلنم گفتم انتظار نداشته باش جوابتو بدم..
کوک:چرا اونوقت؟
میا:چون من وکیلم
کوک:اخه..ببشید خانم وکیل من یه توچولو قانونو رعایت نتردم.(بچگونه گفت)
چیزی نگفتم و منتظر حرف بعدیش بودم.
کوک:نتونستی درست از فرصتت استفاده کنی..من تاحالا انقد با کسی مهربون نبودم..بشین رو زمین
میا:چرا؟
کوک:بهت گفتم بشین رو زمین(داد)
با دادش عصابم خورد شد ولی رو زمین نشستم چهار زانو اون الان مقابل من رو مبل نشسته بود.
کوک:خوبه.
با دستاش صورتمو گرفت و بالا اورد و خم شد نزدیک صورتم و تو چشام نگاه میکرد.
کوک:زانو بزن
همونطور که فکم تو دستش بود رو زانو هام نشستم و توچشاش نگا میکردم اون اروم به مبل پشت داد و دستشو برد سمت کمربندش و بازش کرد زیپ شلوارو باکسرش رو کشید پایین و دیکشو در اورد
کوک:ساک بزن
از جام تکون نخوردم و نگاش میکردم
کوک:بهت گفتم حرفامو تکرار نمیکنم..به نفعته دفعه ی اول گوش کنی...
نه من نمیتونم..نمیخام..بغضی تو گلوم جم شد اما برای اینکه ضعفمو نشونش ندم خودمو کنترل کردم..اون..اون خیلی بزرگه..من..عاه..به چیزی فک نکن میا اول آخرش باید انجامش بدی پس بهتره همکاری کنی..اروم سرمو بردم سمت دیکش و بزور تو دهنم داشتم جاش میکردم که یهو وایساد و کلشو گذاشت تو حلقم..داشتم خفه میشدم اما براش اهمیتی نداشت..مجبور بودم تو همون حالت براش ساک بزنم..چند مین بعد ناله های مردونش تو کل اتاق پر شد..داشت کام میکرد..چییی میخاد تو دهنم بریزهه مرتیکه ی لاشخورر..فکرم درست بود همشو تو دهنم خالی کرد خاستم بریزمش بیرون از دهنم اما انگشت اشارشو رو لبم گذاشت
کوک:فقط یه قطره بیرون بریزه...
من..من..مجبور شدم همشو بخورم..مزه گوه میداد.. منو هل داد سمت تختو روم خیمه زد..
کوک:تاحالا کسی رو دیدی به گروگانش انقد حال بده؟
میا:حتما تو
کوک:افرین بچ
حرصم گرفت یه لحظه . لباساشو کامل از تنش گرفت و لباس منم ازتنم در اورد..اولش فک کردم میخاد یه رابطه عادی باهام داشته باشه اما..نه.. چرا باید با من رابطه عادی داشته باشه؟سرشو تو گردنم فرو کرد و مک میزد.. بعدش اروم اومد سمت لبام..لبامو وحشیانه گاز میگرفت اما من میخاستم مقاومت کنم..نباید انقد زود بهش ببازم..همونطور که با لبام ور میرفت دیک متورمشو کامل تو پوسیم فرو کرد..حتی نزاشت به سایزش عادت کنم..اشک تو چشمام جم شد اما بازم ناله نمیکردم..بازم بدون اینکه عادت کنم یکدفعه شرو به حرکت کرد و محکم ضربه میزد..لنتی من..من..باکره بودم..جونگ کوک از لبام دل کند و سرشو برد سمت سینه هامو محکم مک میزد.. دیگه نمیتونستم..دیگه نمیتونستم تحمل کنم..نتونستم ببرم..صدامو ول کردمو ناله هامو سر دادم.
کوک:همممم،خوبههه،تنگیی
میا:اههههه..کوک..اههه..بس کن..میگم..اهههه..همه چیو میگم
کوک:تنها کسی که باکره بود تو بودی..حیف شد..دیگه نیستی
میا:بس کننن...
کوک:تازه شروعشه..
بعد از اینکه خودش کام کرد منو به پشت برگردوند و دوباره شروع کرد.. بازم عین قبل بدون اینکه عادت کنم تا ته داخلم کرد..منم دیگه اشکام مث رود میریخت..بازم وقتی خودش کام کرد جداشد..رفت سمت کمد..یه ویبراتور گنده در اورد و روشنش کرد و کامل داخلم کردو ضربه میزد..بعد از یه ساعت ضربه زدن و وقتی مطمئن شد دیگه نمیتونم راه برم ویبراتور و در اورد و انداخت یه ور اتاق..من خیلی درد داشتم..نمیتونستم خودمو نگه دارم..فقط گریه میکردم.. جونگ کوکم با یه نیشخند نگام میکرد.. مرتیکه ی عوضی..فقط بزار زنده از اینجا بیرون برم..کلن بالای صد راند بفاکم داد و من کم کم داشتم بیهوش میشدم..رفت دوش گرفت و لباس پوشید و از اتاق رفت بیرون.مرتیکه ی عوضی.. خیلی..خیلی حالم بد بود و چشمام و بستمو خابیدم..
چیزی نگفتم و نگاش کردم.رفت رو مبل دو نفره ی کنار تخت نشست.
کوک:بیا اینجا
میا:چرا؟
کوک:انگار نمیدونی.من حرفامو تکرار نمیکنم
اروم رفتم سمتش و روبه روش وایسادم.داشت بدنمو دید میزد
کوک:هممم خوبه.بهتره جواب سوالامو خوب بدی..ببین چقد خوبم..من به کسی فرصت دوبار نمیدم.
میا:جئون جونگ کوک قبلنم گفتم انتظار نداشته باش جوابتو بدم..
کوک:چرا اونوقت؟
میا:چون من وکیلم
کوک:اخه..ببشید خانم وکیل من یه توچولو قانونو رعایت نتردم.(بچگونه گفت)
چیزی نگفتم و منتظر حرف بعدیش بودم.
کوک:نتونستی درست از فرصتت استفاده کنی..من تاحالا انقد با کسی مهربون نبودم..بشین رو زمین
میا:چرا؟
کوک:بهت گفتم بشین رو زمین(داد)
با دادش عصابم خورد شد ولی رو زمین نشستم چهار زانو اون الان مقابل من رو مبل نشسته بود.
کوک:خوبه.
با دستاش صورتمو گرفت و بالا اورد و خم شد نزدیک صورتم و تو چشام نگاه میکرد.
کوک:زانو بزن
همونطور که فکم تو دستش بود رو زانو هام نشستم و توچشاش نگا میکردم اون اروم به مبل پشت داد و دستشو برد سمت کمربندش و بازش کرد زیپ شلوارو باکسرش رو کشید پایین و دیکشو در اورد
کوک:ساک بزن
از جام تکون نخوردم و نگاش میکردم
کوک:بهت گفتم حرفامو تکرار نمیکنم..به نفعته دفعه ی اول گوش کنی...
نه من نمیتونم..نمیخام..بغضی تو گلوم جم شد اما برای اینکه ضعفمو نشونش ندم خودمو کنترل کردم..اون..اون خیلی بزرگه..من..عاه..به چیزی فک نکن میا اول آخرش باید انجامش بدی پس بهتره همکاری کنی..اروم سرمو بردم سمت دیکش و بزور تو دهنم داشتم جاش میکردم که یهو وایساد و کلشو گذاشت تو حلقم..داشتم خفه میشدم اما براش اهمیتی نداشت..مجبور بودم تو همون حالت براش ساک بزنم..چند مین بعد ناله های مردونش تو کل اتاق پر شد..داشت کام میکرد..چییی میخاد تو دهنم بریزهه مرتیکه ی لاشخورر..فکرم درست بود همشو تو دهنم خالی کرد خاستم بریزمش بیرون از دهنم اما انگشت اشارشو رو لبم گذاشت
کوک:فقط یه قطره بیرون بریزه...
من..من..مجبور شدم همشو بخورم..مزه گوه میداد.. منو هل داد سمت تختو روم خیمه زد..
کوک:تاحالا کسی رو دیدی به گروگانش انقد حال بده؟
میا:حتما تو
کوک:افرین بچ
حرصم گرفت یه لحظه . لباساشو کامل از تنش گرفت و لباس منم ازتنم در اورد..اولش فک کردم میخاد یه رابطه عادی باهام داشته باشه اما..نه.. چرا باید با من رابطه عادی داشته باشه؟سرشو تو گردنم فرو کرد و مک میزد.. بعدش اروم اومد سمت لبام..لبامو وحشیانه گاز میگرفت اما من میخاستم مقاومت کنم..نباید انقد زود بهش ببازم..همونطور که با لبام ور میرفت دیک متورمشو کامل تو پوسیم فرو کرد..حتی نزاشت به سایزش عادت کنم..اشک تو چشمام جم شد اما بازم ناله نمیکردم..بازم بدون اینکه عادت کنم یکدفعه شرو به حرکت کرد و محکم ضربه میزد..لنتی من..من..باکره بودم..جونگ کوک از لبام دل کند و سرشو برد سمت سینه هامو محکم مک میزد.. دیگه نمیتونستم..دیگه نمیتونستم تحمل کنم..نتونستم ببرم..صدامو ول کردمو ناله هامو سر دادم.
کوک:همممم،خوبههه،تنگیی
میا:اههههه..کوک..اههه..بس کن..میگم..اهههه..همه چیو میگم
کوک:تنها کسی که باکره بود تو بودی..حیف شد..دیگه نیستی
میا:بس کننن...
کوک:تازه شروعشه..
بعد از اینکه خودش کام کرد منو به پشت برگردوند و دوباره شروع کرد.. بازم عین قبل بدون اینکه عادت کنم تا ته داخلم کرد..منم دیگه اشکام مث رود میریخت..بازم وقتی خودش کام کرد جداشد..رفت سمت کمد..یه ویبراتور گنده در اورد و روشنش کرد و کامل داخلم کردو ضربه میزد..بعد از یه ساعت ضربه زدن و وقتی مطمئن شد دیگه نمیتونم راه برم ویبراتور و در اورد و انداخت یه ور اتاق..من خیلی درد داشتم..نمیتونستم خودمو نگه دارم..فقط گریه میکردم.. جونگ کوکم با یه نیشخند نگام میکرد.. مرتیکه ی عوضی..فقط بزار زنده از اینجا بیرون برم..کلن بالای صد راند بفاکم داد و من کم کم داشتم بیهوش میشدم..رفت دوش گرفت و لباس پوشید و از اتاق رفت بیرون.مرتیکه ی عوضی.. خیلی..خیلی حالم بد بود و چشمام و بستمو خابیدم..
۳۴.۰k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.