📇 بخوانیم چشم های بابا
📇 #بخوانیم چشم های بابا
از شدت عارضه ای که بر چشمان پدر وارد شده بود بی خبر بود. فقط پدر گاهی در نامه هایش به آن اشاره کرده بود. مدتی بود که متوجه شده بود پدر چشم انتظارش است. آخر رابطه عجیبی بین پدر و پسر بود؛ یک محبت عمیق. آقا می گویند: برای اولین بار بود که دیدم پدرم چه قدر محتاج کسی بوده که پهلوی او باشد. در یک سال اخیر که زندان یا قم بوده ام خبر نداشتم و (این) خیلی برایم سخت و ناگوار آمد.
⏳ بر سر دو راهی
سیدعلی به مشهد بازگشت و پدر را همراه خودش برای درمان به تهران برد، اما پزشکان تهرانی از بازگشت بینایی پدر ابراز تاسف کردند. حالا دیگر ماجرا فرق می کرد. پدر نیازمند حضور پسر بود و سیدعلی باید تصمیم می گرفت که در قم بماند و اهداف و آمال خودش را دنبال کند یا به مشهد برگردد و مونس و همراه پدر شود. پدر یا قم؟ تصمیم سختی بود.
⚖ ️ روز های تردید
آقا می گویند: اگر پدرم را رها می کردم و به قم می آمدم، ایشان مجبور بود گوشه ای در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود... بنده وقتی نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من مانوس بود. به هر حال احساس کردم که اگر ایشان را در مشهد تنها رها کنم و خودم برگردم و به قم بروم ایشان از کار افتاده می شود و این مساله برای ایشان بسیار سخت بود. برای من هم خیلی ناگوار بود.
از طرف دیگر اگر می خواستم از قم دست بردارم، این هم برای من غیرقابل تحمل بود، زیرا که با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم ... اساتیدی که در آن زمان داشتم هم می گفتند اگر تو در قم بمانی ممکن است که برای آینده مفید باشی. خود من هم خیلی دلبسته بودم که در قم بمانم. بر سر یک دوراهی گیر کرده بودم. روزهای سختی را در حال تردید گذراندم.
چشم پسر برای چشم پدر
برای مشورت به سراغ آقا ضیاء آملی رفت. حرف های دلش را که گفت، پاسخی شنید که حالش را دگرگون کرد. پاسخی که تصمیم گیری را برای سید علی آسان کرد. آقا ضیاء گفته بود: "از قم دست بکش و به مشهد برو. می دانم که دنیا و آخرتت در قم است و نمی توانی آن را رها کنی. اما خدا می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند."
🎯 انتخاب نهایی
سید علی پدر را انتخاب کرد. انتخابی که بعدها درباره اش می گوید: اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از خوبی هایی است که به پدر، بلکه به پدر و مادرم انجام داده ام.
l1l.ir/lpedarl
💫 نوجوان؛ انرژی امید ابتکار
@noojavane_irani
از شدت عارضه ای که بر چشمان پدر وارد شده بود بی خبر بود. فقط پدر گاهی در نامه هایش به آن اشاره کرده بود. مدتی بود که متوجه شده بود پدر چشم انتظارش است. آخر رابطه عجیبی بین پدر و پسر بود؛ یک محبت عمیق. آقا می گویند: برای اولین بار بود که دیدم پدرم چه قدر محتاج کسی بوده که پهلوی او باشد. در یک سال اخیر که زندان یا قم بوده ام خبر نداشتم و (این) خیلی برایم سخت و ناگوار آمد.
⏳ بر سر دو راهی
سیدعلی به مشهد بازگشت و پدر را همراه خودش برای درمان به تهران برد، اما پزشکان تهرانی از بازگشت بینایی پدر ابراز تاسف کردند. حالا دیگر ماجرا فرق می کرد. پدر نیازمند حضور پسر بود و سیدعلی باید تصمیم می گرفت که در قم بماند و اهداف و آمال خودش را دنبال کند یا به مشهد برگردد و مونس و همراه پدر شود. پدر یا قم؟ تصمیم سختی بود.
⚖ ️ روز های تردید
آقا می گویند: اگر پدرم را رها می کردم و به قم می آمدم، ایشان مجبور بود گوشه ای در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود... بنده وقتی نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من مانوس بود. به هر حال احساس کردم که اگر ایشان را در مشهد تنها رها کنم و خودم برگردم و به قم بروم ایشان از کار افتاده می شود و این مساله برای ایشان بسیار سخت بود. برای من هم خیلی ناگوار بود.
از طرف دیگر اگر می خواستم از قم دست بردارم، این هم برای من غیرقابل تحمل بود، زیرا که با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم ... اساتیدی که در آن زمان داشتم هم می گفتند اگر تو در قم بمانی ممکن است که برای آینده مفید باشی. خود من هم خیلی دلبسته بودم که در قم بمانم. بر سر یک دوراهی گیر کرده بودم. روزهای سختی را در حال تردید گذراندم.
چشم پسر برای چشم پدر
برای مشورت به سراغ آقا ضیاء آملی رفت. حرف های دلش را که گفت، پاسخی شنید که حالش را دگرگون کرد. پاسخی که تصمیم گیری را برای سید علی آسان کرد. آقا ضیاء گفته بود: "از قم دست بکش و به مشهد برو. می دانم که دنیا و آخرتت در قم است و نمی توانی آن را رها کنی. اما خدا می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند."
🎯 انتخاب نهایی
سید علی پدر را انتخاب کرد. انتخابی که بعدها درباره اش می گوید: اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از خوبی هایی است که به پدر، بلکه به پدر و مادرم انجام داده ام.
l1l.ir/lpedarl
💫 نوجوان؛ انرژی امید ابتکار
@noojavane_irani
۴.۶k
۱۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.