part 5
سر و صداهای زیادی بود که باعث شد از خواب بیدار شه. _هی بیدار شو دیگه.قراره همیشه انقدر دیر کنی که ما میمیریم از گشنگی
جونگکوک سریعا روی تخت نشست و سعی کرد چشماشو بیشتر باز کنه.از تخت بلند شد که بر اثر همین کار سرش گیج رفت و البته گرسنگی هم از عواملش بود. _ببخشید.الان میام درست میکنم
اون مرد پوزخندی زد و جونگکوک به سمت دستشویی رفت.یه توالت فرنگی و یه روشویی ساده که بالاش آینه کوچیکی بود،وجود داشت.جونگکوک بعد از شستن صورتش از دستشویی بیرون اومد؛همه بیدار بودن پس معلوم بود باید صبحها زود بیدار شه.
~~
جونگکوک روی صندلی کنار صندلیِ انتهای میز نشست و همراه با بقیه مشغول خوردن صبحانه شد.اونقدر گرسنش بود که بدون اهمیتی،غذا رو با لذت خودت میکشید.تهیونگ که روی تک صندلی انتهای اونیکی طرف میز نشسته بود،تکتک اجزای بدن جونگکوک رو برانداز کرد.دستها،گردن،موها،ابروها،چشمها و لبهاش...
یه چیزی توی وجود پسر وجود داشت که باعث میشد تهیونگ بهش توجه کنه.با دیدن اینکه چطوری با ولع غذا میخوره پوزخندی گوشه لبش نشست.چرا انقدر اون پسر براش مظلوم و کیوت بود؟
~~
_برو ته و توشو دربیار،بپرس جرمش چی بوده و اینا
تهیونگ که به دیوار تکیه داده بود و از سیگارش کام میگرفت،گفت و جیمین سری تکون داد. _نه...نمیخواد بپرسی فقط قوانینو بهش بگو
تهیونگ نظرش عوض شد.دلش میخواست خودش باهاش حرف بزنه.جیمین دوباره سر تکون داد و به سمت کوک قدم برداشت.جونگکوک که کمی دورتر از تلویزیون به فیلمی که درحال پخش بود چشم دوخته بود،با نشستن جیمین کنارش بهش نگاه کرد. _باید یه سری چیزا بهت بگم
جونگکوک سر تکون داد_آره،بهم بگو کیا چی رو دوست ندارن بخورن..تا یه وقت دردسر نشه
جیمین روی صندلی لم داد_چیز خاصی نیست که کسی نخوره فقط نباید غذا تند یا خیلی شور باشه
جونگکوک سری تکون داد و جیمین ادامه داد_صبحا باید زودتر بیدارشی صبحونه درست کنی،غذاها رو سر وقت درست کن..نه دیر و نه زود.اگه میخوای بری دستشویی صف رو رعایت میکنی؛بهتره برعیله کسی نباشی و جاسوسی نکنی،و به کسی هم نپر چون معلومه نمیتونی از پسشون بر بیای
تهیونگ که هرازگاهی نگاهی به اون دو میانداخت،میدید که جونگکوک چقدر با دقت به حرفای جیمین گوش میده.نگاهش روی جونگکوک بود که جونگکوک هم چشماش بهش افتاد.چشمای تهیونگ خیلی نافذ بودن!
تهیونگ بدون قطع ارتباط چشمی پکی به سیگارش زد و دودی که از دهانش خارج شد،باعث شد چشماش برای جونگکوک محو دیده بشه...
جونگکوک سریعا روی تخت نشست و سعی کرد چشماشو بیشتر باز کنه.از تخت بلند شد که بر اثر همین کار سرش گیج رفت و البته گرسنگی هم از عواملش بود. _ببخشید.الان میام درست میکنم
اون مرد پوزخندی زد و جونگکوک به سمت دستشویی رفت.یه توالت فرنگی و یه روشویی ساده که بالاش آینه کوچیکی بود،وجود داشت.جونگکوک بعد از شستن صورتش از دستشویی بیرون اومد؛همه بیدار بودن پس معلوم بود باید صبحها زود بیدار شه.
~~
جونگکوک روی صندلی کنار صندلیِ انتهای میز نشست و همراه با بقیه مشغول خوردن صبحانه شد.اونقدر گرسنش بود که بدون اهمیتی،غذا رو با لذت خودت میکشید.تهیونگ که روی تک صندلی انتهای اونیکی طرف میز نشسته بود،تکتک اجزای بدن جونگکوک رو برانداز کرد.دستها،گردن،موها،ابروها،چشمها و لبهاش...
یه چیزی توی وجود پسر وجود داشت که باعث میشد تهیونگ بهش توجه کنه.با دیدن اینکه چطوری با ولع غذا میخوره پوزخندی گوشه لبش نشست.چرا انقدر اون پسر براش مظلوم و کیوت بود؟
~~
_برو ته و توشو دربیار،بپرس جرمش چی بوده و اینا
تهیونگ که به دیوار تکیه داده بود و از سیگارش کام میگرفت،گفت و جیمین سری تکون داد. _نه...نمیخواد بپرسی فقط قوانینو بهش بگو
تهیونگ نظرش عوض شد.دلش میخواست خودش باهاش حرف بزنه.جیمین دوباره سر تکون داد و به سمت کوک قدم برداشت.جونگکوک که کمی دورتر از تلویزیون به فیلمی که درحال پخش بود چشم دوخته بود،با نشستن جیمین کنارش بهش نگاه کرد. _باید یه سری چیزا بهت بگم
جونگکوک سر تکون داد_آره،بهم بگو کیا چی رو دوست ندارن بخورن..تا یه وقت دردسر نشه
جیمین روی صندلی لم داد_چیز خاصی نیست که کسی نخوره فقط نباید غذا تند یا خیلی شور باشه
جونگکوک سری تکون داد و جیمین ادامه داد_صبحا باید زودتر بیدارشی صبحونه درست کنی،غذاها رو سر وقت درست کن..نه دیر و نه زود.اگه میخوای بری دستشویی صف رو رعایت میکنی؛بهتره برعیله کسی نباشی و جاسوسی نکنی،و به کسی هم نپر چون معلومه نمیتونی از پسشون بر بیای
تهیونگ که هرازگاهی نگاهی به اون دو میانداخت،میدید که جونگکوک چقدر با دقت به حرفای جیمین گوش میده.نگاهش روی جونگکوک بود که جونگکوک هم چشماش بهش افتاد.چشمای تهیونگ خیلی نافذ بودن!
تهیونگ بدون قطع ارتباط چشمی پکی به سیگارش زد و دودی که از دهانش خارج شد،باعث شد چشماش برای جونگکوک محو دیده بشه...
۱.۰k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.