(new model) part 26 . . . .
لیلیا: میدونم من خیانت کردم ولی تو یه عوضی همچی رو خراب کردی
ا.ت: ودف هنننننن؟؟؟؟/:
نامجون: لیلیا بس کن دیگه داری حوصله همرو سر میبری
لیلیا: باشه من میرم ولی بدون بعدا التماسمم کنی بر نمیگردم!
ا.ت و نامجون: هننن؟؟؟
ا.ت: دوستان خیلی عذر میخوام نامجون جان از شماهم عذر میخوام ولی
میرم موهای لیلیا رو میگیرم میبرم سمت در
لیلیا: اییییی وحشیی*داد*
پرتش کردم بیرون
ا.ت: سیکتیررررر 😊🖕🏻
بعدم درو بستم
ا.ت: اکی اکی من الان یچی میگم بعد سکوت میکنم
یونگی: بگو
ا.ت: نامجون من جای تو بودم اصلااااا غصه نمیخوردم چون اصلا ارزششو نداره و یه زندگی جدیدو برای خودم شروع میکردم!
نامجون: نیازی به این حرفا نیست چون من از الان به زندگی جدیدو برای خودم شروع کردم لیلیا یه بار سنگینی بود که فقط زنگیو برام سخت کرده بود ولی الان اون بار از رو دوشم برداشته شد
ا.ت: واقعا برات خوشحالم
مینجه: پس ینی الان باید برای اینم جشن بگیریم؟
نامجون: چرا که نه
.
.
.
.
(فلش بک به وقتی که زدن رقصیدن و نوشیدن)
ا.ت: اههههه سرم
لونا: اوه این بازم زیاد خورد
مینجه: تا زیادی نزده به سرش باید بره خونه من میرسونمش
نامجون: نمیخواد من میرسونمش چون خونه منم نزدیک خونشه( دوستان خونه خونه میکنم منظورم همون هتله)
ا.ت: نیازی نیست منننن خودممم میرمم *مست*
نامجون: نه بزار من برسونمت چون تو امروز یه کار خیلی بزرگ برام انجام دادی
ا.ت: ینی تو فقط منو میرسونی بعد این میشه جبران کارم؟؟؟*مست*
نامجون: نهههه نه نه *خنده* اینو فقط یه لطف در نظر بگیر
ا.ت: باشه حالا که اسرار میکنی قبوله
نامجون: باشه فقط برو لباستو عوض کن فک نکنم با این بخوای بیای؟
ا.ت: اهههه من حوصله ندارمممم لونااا
لونا: باشه الان کمکت میکنم
لونا کمکم کرد لباسمو عوض کردم اومدم پیش نامجون
ا.ت: اهههههه فقط بریم خیلیییی خستمه*مست*
نامجون: باش باش *خنده*
با نامجون رفتیم شاید باورتون نشه ما با تاکسی رفتیم😐🤦🏼♀️
همینجوری که تو ماشین بودیم خوابم برد
.
.
.
.
نامجون ویو
تو ماشین بودیم که دیدم ا.ت به طرز فاکی کیوت خوابیده
يه لحظه نامجون حالت خوبه ۲۴ ساعت نگذشته از جدا شدنت اوففف اکی ولی خودمونیم این واقعا فرشتس وجودش واقعا حالمو خوب میکنه اوفففف نامجون به خودت بیا
راننده: رسیدیم
اوه رسیدیم آخه من چجوری این فرشترو بیدار کنم اههه سخت نیس اکی شروع میکنم
نامجون: ا.ت ا.ت *اروم*
ا.ت: چیهه *داد*
ودف این چرا داد میزنه
نامجون: ات پاشو رسیدیم
ا.ت: کجا رسیدیم؟
.
.
.
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم دیدم روبرویه هتلم اههه فاک سرم خیلی درد میکنه
ا.ت: اوه مثل اینکه واقعا رسیدیم!
نامجون: آره پیاده شو
پیاده شدم که اونم پیاده شد ماشین رفت!
ا.ت: اوه خونه تو اینجاست؟
نامجون: آره این نزدیکیاست
ا.ت:...
.
.
.
لایکککککک
ا.ت: ودف هنننننن؟؟؟؟/:
نامجون: لیلیا بس کن دیگه داری حوصله همرو سر میبری
لیلیا: باشه من میرم ولی بدون بعدا التماسمم کنی بر نمیگردم!
ا.ت و نامجون: هننن؟؟؟
ا.ت: دوستان خیلی عذر میخوام نامجون جان از شماهم عذر میخوام ولی
میرم موهای لیلیا رو میگیرم میبرم سمت در
لیلیا: اییییی وحشیی*داد*
پرتش کردم بیرون
ا.ت: سیکتیررررر 😊🖕🏻
بعدم درو بستم
ا.ت: اکی اکی من الان یچی میگم بعد سکوت میکنم
یونگی: بگو
ا.ت: نامجون من جای تو بودم اصلااااا غصه نمیخوردم چون اصلا ارزششو نداره و یه زندگی جدیدو برای خودم شروع میکردم!
نامجون: نیازی به این حرفا نیست چون من از الان به زندگی جدیدو برای خودم شروع کردم لیلیا یه بار سنگینی بود که فقط زنگیو برام سخت کرده بود ولی الان اون بار از رو دوشم برداشته شد
ا.ت: واقعا برات خوشحالم
مینجه: پس ینی الان باید برای اینم جشن بگیریم؟
نامجون: چرا که نه
.
.
.
.
(فلش بک به وقتی که زدن رقصیدن و نوشیدن)
ا.ت: اههههه سرم
لونا: اوه این بازم زیاد خورد
مینجه: تا زیادی نزده به سرش باید بره خونه من میرسونمش
نامجون: نمیخواد من میرسونمش چون خونه منم نزدیک خونشه( دوستان خونه خونه میکنم منظورم همون هتله)
ا.ت: نیازی نیست منننن خودممم میرمم *مست*
نامجون: نه بزار من برسونمت چون تو امروز یه کار خیلی بزرگ برام انجام دادی
ا.ت: ینی تو فقط منو میرسونی بعد این میشه جبران کارم؟؟؟*مست*
نامجون: نهههه نه نه *خنده* اینو فقط یه لطف در نظر بگیر
ا.ت: باشه حالا که اسرار میکنی قبوله
نامجون: باشه فقط برو لباستو عوض کن فک نکنم با این بخوای بیای؟
ا.ت: اهههه من حوصله ندارمممم لونااا
لونا: باشه الان کمکت میکنم
لونا کمکم کرد لباسمو عوض کردم اومدم پیش نامجون
ا.ت: اهههههه فقط بریم خیلیییی خستمه*مست*
نامجون: باش باش *خنده*
با نامجون رفتیم شاید باورتون نشه ما با تاکسی رفتیم😐🤦🏼♀️
همینجوری که تو ماشین بودیم خوابم برد
.
.
.
.
نامجون ویو
تو ماشین بودیم که دیدم ا.ت به طرز فاکی کیوت خوابیده
يه لحظه نامجون حالت خوبه ۲۴ ساعت نگذشته از جدا شدنت اوففف اکی ولی خودمونیم این واقعا فرشتس وجودش واقعا حالمو خوب میکنه اوفففف نامجون به خودت بیا
راننده: رسیدیم
اوه رسیدیم آخه من چجوری این فرشترو بیدار کنم اههه سخت نیس اکی شروع میکنم
نامجون: ا.ت ا.ت *اروم*
ا.ت: چیهه *داد*
ودف این چرا داد میزنه
نامجون: ات پاشو رسیدیم
ا.ت: کجا رسیدیم؟
.
.
.
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم دیدم روبرویه هتلم اههه فاک سرم خیلی درد میکنه
ا.ت: اوه مثل اینکه واقعا رسیدیم!
نامجون: آره پیاده شو
پیاده شدم که اونم پیاده شد ماشین رفت!
ا.ت: اوه خونه تو اینجاست؟
نامجون: آره این نزدیکیاست
ا.ت:...
.
.
.
لایکککککک
۳.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.