هشتاد و چهار where are you کجایی به روایت زیحا:
مرد سیاه پوست بدون اینکه تغییری در صورتش ایجاد شود،می گوید:
"قهوه میخوری؟"
جیمین می خندد و ساکش را کنار صندلی می اندازد.روی رو به روی هوفان می نشیند.
"تو اینجا چیکار میکنی؟"
"خودت اینجا چیکار میکنی؟"
"من دارم میرم مسافرت."
صدای باز کردن قهوه در فضا می پیچد.پودر را درون لیوان می ریزد و جلوی جیمین_روی میز هل می دهد.
"تو میدونستی من اینجام؟"
هوفان شانه بالا می اندازد.
"اره"
دندان هایش بیش از حد سفید به نظر می رسند.
"روی بلیط می نویسند با کی تو یک کوپه ای."
جیمین لیوان قهوه را می گیرد و قبل از انکه بخورد به ان نگاه میکند.قهوه هم نزده شده و دانه های ان زیر لیوان ته نشین شده اند.
"کجا؟"
هوفان نیم خیز از جایش بلند می شود و بلیط را از جیمین می گیرد.
"اینجا."
صفحه بعد.بعد از اسم و خدمات قطار،مشخصات کوپه و اسم هم سفرت را نوشته اند.
جیمین با دیدن ان ابرو بالا می اندازد.
"اصلا اونجا رو ندیدم.فکر کردم تبلیغات قطاره"
هوفان پیراهن دکمه دار مشکی با شلوار جین پوشیده و خیلی جذاب تر از وقتی در کافه بود،به نظر می رسد.موهایش را ژل زده و پشت گردنش بسته (در کافه موهایش را بافت افریقایی کرده بود.) چهار شانه بودنش و قد بلندش حالا به وضوح دیده می شود.
"همسرت رو پیدا کردی؟"
جیمین در حالیکه لبه لیوان را با دندانش می جوید،به هوفان نگاه میکند و می گوید:
"دارم میرم دنبالش."
مرد مقابلش لبخند می زند.از ان لبخند هایی که مادر ها به بچه شان که غذایش را تا اخر خورده،می اندازند.
"خوبه رفیق."
"تو چطور؟استرالیا می مونی؟"
بعد از اینکه شانه هایش را می مالد، پنجره را می بندد.
"اره.میرم دیدن مادرم.اونجا منتظرمه."
وقتی لیوان را بالا می برد و جرعه اخر را می نوشد،شیرینی قهوه را حس میکند.
"باز هم بر می گردی کره؟"
"فکر نمیکنم."
با لبخند به جیمین ادامه می دهد:
"ولی دلیل نمیشه بقیه پولم رو ندی."
"مگه ندادم؟"
"نه."
"جدی؟"
"اوهوم...گفتی نصفش رو بعدا میدی ولی از کافه رفتی و تا الان غیبت زد."
"اوه"
هوا به رنگ طوسی در امده و ابر ها تیره شده اند.درخت های خیس و سرسبز کاج از پشت شیشه معلوم می شوند که در حال تکان خوردن هستند.از دور میتوانی مسیر رفتن قطار بر روی ریل را ببینی.
"قهوه میخوری؟"
جیمین می خندد و ساکش را کنار صندلی می اندازد.روی رو به روی هوفان می نشیند.
"تو اینجا چیکار میکنی؟"
"خودت اینجا چیکار میکنی؟"
"من دارم میرم مسافرت."
صدای باز کردن قهوه در فضا می پیچد.پودر را درون لیوان می ریزد و جلوی جیمین_روی میز هل می دهد.
"تو میدونستی من اینجام؟"
هوفان شانه بالا می اندازد.
"اره"
دندان هایش بیش از حد سفید به نظر می رسند.
"روی بلیط می نویسند با کی تو یک کوپه ای."
جیمین لیوان قهوه را می گیرد و قبل از انکه بخورد به ان نگاه میکند.قهوه هم نزده شده و دانه های ان زیر لیوان ته نشین شده اند.
"کجا؟"
هوفان نیم خیز از جایش بلند می شود و بلیط را از جیمین می گیرد.
"اینجا."
صفحه بعد.بعد از اسم و خدمات قطار،مشخصات کوپه و اسم هم سفرت را نوشته اند.
جیمین با دیدن ان ابرو بالا می اندازد.
"اصلا اونجا رو ندیدم.فکر کردم تبلیغات قطاره"
هوفان پیراهن دکمه دار مشکی با شلوار جین پوشیده و خیلی جذاب تر از وقتی در کافه بود،به نظر می رسد.موهایش را ژل زده و پشت گردنش بسته (در کافه موهایش را بافت افریقایی کرده بود.) چهار شانه بودنش و قد بلندش حالا به وضوح دیده می شود.
"همسرت رو پیدا کردی؟"
جیمین در حالیکه لبه لیوان را با دندانش می جوید،به هوفان نگاه میکند و می گوید:
"دارم میرم دنبالش."
مرد مقابلش لبخند می زند.از ان لبخند هایی که مادر ها به بچه شان که غذایش را تا اخر خورده،می اندازند.
"خوبه رفیق."
"تو چطور؟استرالیا می مونی؟"
بعد از اینکه شانه هایش را می مالد، پنجره را می بندد.
"اره.میرم دیدن مادرم.اونجا منتظرمه."
وقتی لیوان را بالا می برد و جرعه اخر را می نوشد،شیرینی قهوه را حس میکند.
"باز هم بر می گردی کره؟"
"فکر نمیکنم."
با لبخند به جیمین ادامه می دهد:
"ولی دلیل نمیشه بقیه پولم رو ندی."
"مگه ندادم؟"
"نه."
"جدی؟"
"اوهوم...گفتی نصفش رو بعدا میدی ولی از کافه رفتی و تا الان غیبت زد."
"اوه"
هوا به رنگ طوسی در امده و ابر ها تیره شده اند.درخت های خیس و سرسبز کاج از پشت شیشه معلوم می شوند که در حال تکان خوردن هستند.از دور میتوانی مسیر رفتن قطار بر روی ریل را ببینی.
۳.۶k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.