مدرسه پولدارا پارت هفدهم
☆The school of the rich☆
part ¹⁷
ات: میخواما ولی... اونجارو نگاه کن جیمین: کجا
ویو ات: حواسش رو پرت کردم و سریع در رفتم... همش دنبالم میومد ... منم جیغ میزدم ولی تا برگشتم روبروم بود... ایندفعه مطمئنا دیگه راه فراری ندارم
جیمین: من با زنی که ازم بدش میاد اینکار رو نمیکنم... چیزی میخوای به اجوما بگو
ویو ات: فکر کنم ناراحت شده... ولی خوبه من که راحتم واو چه حیاط دلنشینی داره ...
ات: سلام به همگی اجوما: سلام عزیزم چیزی خواستی در خدمتتونم ات: چجوری دله جیمینو به دست بیارم اجوما: منظورتون اربابه؟ ات: اممم... فک کنم اجوما: تا اونجایی که میدونم عاشق گل هاست ات: باشه ممنون
ات ویو: سریع راه افتادم ...تابستون شده بود و هوا گرم مدرسه ای هم درکار نبود... رفتم یک دسته گل رنگی گرفتم و پیش به سوی جیمین... اومدم خونه همه درحال غذا خوردن بودن ... جیمین نبود رفتم دم در اتاقش
^تق تق تق^
جیمین: بیا تو ات:(گل ها رو پشتش قایم کرده) خب جیمین: چیشده که اومدی اتاقم
ات ویو: گل رو گذاشتم روی میزش و لپش رو سریع بوسیدم و فرار کردم
جیمین: الان چیشد؟ اون منو بوس کرد؟؟ این چیه نامه اس "میدونم از دستم ناراحتی ولی از اجوما پرسیدم چجوری دلتو بدست بیارم که اونم گفت گل دوست داری واسه ی امروز معذرت میخوام امیدوارم همیشه سالم بمونی و زیر بار ظلم نری از طرف ات" من عاشق یک کیوت شدم واقعا
ویو ات: وقتی بوسیدمش فهمیدم از خجالت لپاش سرخ شده ... هه ولی خیلی لپاش نرمه لباش چقدر نرمه؟ اییی ات چه خری زدی اصلا به منچه... رفتم یک حموم ۱۰ مینه گرفتم ولی حوله نداشتم... کسی هم نبود وای یعنی باید از جیمین بگیرم... اگه بیاد توی حموم چی؟؟.... ولی شاید کسی باشه
ات: کسی هست؟ ببخشید(داد)
ویو جیمین: داشتم کتاب میخوندم ولی صدای مزاحمی میومد... کتاب و بستم و از جام بلند شدم ... حدس میزدم اته اس ولی چرا از توی حموم داد میزد
جیمین: چیشده ات: میدونستم... میشه یک حوله بدی بهم؟(داد) جیمین: باشه حوله خواستن که داد زدن نداره... بیا
ادمین: ات تلاشش رو میکرد که حوله رو بگیره از جیمین ... ولی پاش سر میخوره و ات با کله میوفته زمین که...
part ¹⁷
ات: میخواما ولی... اونجارو نگاه کن جیمین: کجا
ویو ات: حواسش رو پرت کردم و سریع در رفتم... همش دنبالم میومد ... منم جیغ میزدم ولی تا برگشتم روبروم بود... ایندفعه مطمئنا دیگه راه فراری ندارم
جیمین: من با زنی که ازم بدش میاد اینکار رو نمیکنم... چیزی میخوای به اجوما بگو
ویو ات: فکر کنم ناراحت شده... ولی خوبه من که راحتم واو چه حیاط دلنشینی داره ...
ات: سلام به همگی اجوما: سلام عزیزم چیزی خواستی در خدمتتونم ات: چجوری دله جیمینو به دست بیارم اجوما: منظورتون اربابه؟ ات: اممم... فک کنم اجوما: تا اونجایی که میدونم عاشق گل هاست ات: باشه ممنون
ات ویو: سریع راه افتادم ...تابستون شده بود و هوا گرم مدرسه ای هم درکار نبود... رفتم یک دسته گل رنگی گرفتم و پیش به سوی جیمین... اومدم خونه همه درحال غذا خوردن بودن ... جیمین نبود رفتم دم در اتاقش
^تق تق تق^
جیمین: بیا تو ات:(گل ها رو پشتش قایم کرده) خب جیمین: چیشده که اومدی اتاقم
ات ویو: گل رو گذاشتم روی میزش و لپش رو سریع بوسیدم و فرار کردم
جیمین: الان چیشد؟ اون منو بوس کرد؟؟ این چیه نامه اس "میدونم از دستم ناراحتی ولی از اجوما پرسیدم چجوری دلتو بدست بیارم که اونم گفت گل دوست داری واسه ی امروز معذرت میخوام امیدوارم همیشه سالم بمونی و زیر بار ظلم نری از طرف ات" من عاشق یک کیوت شدم واقعا
ویو ات: وقتی بوسیدمش فهمیدم از خجالت لپاش سرخ شده ... هه ولی خیلی لپاش نرمه لباش چقدر نرمه؟ اییی ات چه خری زدی اصلا به منچه... رفتم یک حموم ۱۰ مینه گرفتم ولی حوله نداشتم... کسی هم نبود وای یعنی باید از جیمین بگیرم... اگه بیاد توی حموم چی؟؟.... ولی شاید کسی باشه
ات: کسی هست؟ ببخشید(داد)
ویو جیمین: داشتم کتاب میخوندم ولی صدای مزاحمی میومد... کتاب و بستم و از جام بلند شدم ... حدس میزدم اته اس ولی چرا از توی حموم داد میزد
جیمین: چیشده ات: میدونستم... میشه یک حوله بدی بهم؟(داد) جیمین: باشه حوله خواستن که داد زدن نداره... بیا
ادمین: ات تلاشش رو میکرد که حوله رو بگیره از جیمین ... ولی پاش سر میخوره و ات با کله میوفته زمین که...
۵.۷k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.