قاتل من= p³
چشامو باز کردم
کم کم همه چیزو آنالیز کردم و عمو و سومی رو بالای سرم دیدم
وایسا ببینم من الان کجا بودم؟
از جام بلند شدم و دیدم تو اتاقی هستم که مال خودم نبود
ا/ت= ای...اینجا کجاست؟
عمو سانگ سریع از جاش بلند شد و سمتم اومد
سانگ= اوه بیدار شدی دخترم؟ حالت خوبه ؟ سر گیجه نداری؟ جاییت درد نمیکنه؟
از جام بلند شدم و به بالشت پشتم تکیه دادم
ا/ت= نه...من خوبم...حالا میشه بگین ما کجای..
قبل اینکه حرفم تموم شه در اتاق باز شد و.....باورم نمیشد..او...اون پ..پدرم بود
اومد داخل و وسط حرفم پرید
_ پس به هوش اومدی....
لبهاش به شکل پوزخندی در اومد و ادامه داد
_ کیم ا/ت...دخترم...شاید بهتره بگم...جئون ا/ت
با این حرفش با عصبانیت از جام بلند شدم و با قدم های سریع و بلند به سمتش رفتم و رو به روش قرار گرفتم
ا/ت= حتی جرعت نکن فامیلی منو عوض کنی!!!!......جئون وو شی
یه قدم فاصله بین من و خودش رو پر کرد و پوزخندی زد بعد گفت
وو شی= خب...وگرنه چه اتفاقی میفته؟
دیگه کم کم عصبانیتم داشت به جوش میومد که عموجلومو گرفت
سانگ= تمومش کن وو! (وو اسم پدر ا/ت)
وو شی= اوکی...بالاخره هر چی نباشه تو حضانت دخترمو دادی به من پس چرا باید باهات در بیفتم
و بعد خنده کنان از اتاق بیرون رفت ولی من مسخ حرفی بودم که اون زده بود..... عمو سانگ..حضانت منو...داده به ووشی؟
ا/ت= تو چی..چیکار..چیکار کر...
سانگ= ببین دخترم برات توضیح میدم همه چیو توضیح می...
ا/ت= دیگه چیو میخوای توضیح بدییییییی؟ چیوووووو؟ تو منو دادی به اون عوضیییییی؟.....هق..تو منو فروختی عمووووو...هق...هق...تو منو به اون فروختیییی!
سانگ= دخترم همه چیو برات توضیح میدم فقط آروم باش لطفا لطفا!
سومی= ا/ت آروم باش! باید این کارو میکردیم وگر نه جون هممون تو خطر بود و اگر توضیح میخوای پس بشنو....طبق اون نامه ای که اون آقا توی کافه به تو داد، جئون ووشی ما رو تهدید کرده بود که اگر تو رو بهش ندیم یا قطعا عمو سانگ رو میکشت یا فیلمهایی رو پخش می کرد که ما تو سال ۲۰۲۲ یعنی دقیقا موقعی که مارو به مزایده بردن و یه بار بهمون تجاوزکردن رو پخش میکنه! ما هم نتونستیم کاری بکنیم و یه تهدید دیگه هم جلو دار ما رو بسته بود. اون مارو تهدید به مرگ عمو سانگ، تو و من کرده بود و اگر این کارو نمیکردیم همه چیز خراب میشد اما.... من و عمو سانگ دقیقا تو رو با یه نقشه بی نقص برمیگردونیم سر خونه اول یعنی ما سه تا دوباره باهم زندگی میکنیم ولی قبلش تو باید تا دوسال اینجا زندگی کنی دقیقا...کنار ووشی! و اگر اینکارو نکنی هم خودتو به کشتن میدی هم مارو.
کمی راجبش فکر کردم...سومی درست میگفت.اگر طبق نقشه پیش میرفتیم و من قبول میکردم همه چیز خوب میشد پس با دادن اوکی و قبول کردن نقشه تصمیم گرفتم همینجا بمونم.
......
کم کم همه چیزو آنالیز کردم و عمو و سومی رو بالای سرم دیدم
وایسا ببینم من الان کجا بودم؟
از جام بلند شدم و دیدم تو اتاقی هستم که مال خودم نبود
ا/ت= ای...اینجا کجاست؟
عمو سانگ سریع از جاش بلند شد و سمتم اومد
سانگ= اوه بیدار شدی دخترم؟ حالت خوبه ؟ سر گیجه نداری؟ جاییت درد نمیکنه؟
از جام بلند شدم و به بالشت پشتم تکیه دادم
ا/ت= نه...من خوبم...حالا میشه بگین ما کجای..
قبل اینکه حرفم تموم شه در اتاق باز شد و.....باورم نمیشد..او...اون پ..پدرم بود
اومد داخل و وسط حرفم پرید
_ پس به هوش اومدی....
لبهاش به شکل پوزخندی در اومد و ادامه داد
_ کیم ا/ت...دخترم...شاید بهتره بگم...جئون ا/ت
با این حرفش با عصبانیت از جام بلند شدم و با قدم های سریع و بلند به سمتش رفتم و رو به روش قرار گرفتم
ا/ت= حتی جرعت نکن فامیلی منو عوض کنی!!!!......جئون وو شی
یه قدم فاصله بین من و خودش رو پر کرد و پوزخندی زد بعد گفت
وو شی= خب...وگرنه چه اتفاقی میفته؟
دیگه کم کم عصبانیتم داشت به جوش میومد که عموجلومو گرفت
سانگ= تمومش کن وو! (وو اسم پدر ا/ت)
وو شی= اوکی...بالاخره هر چی نباشه تو حضانت دخترمو دادی به من پس چرا باید باهات در بیفتم
و بعد خنده کنان از اتاق بیرون رفت ولی من مسخ حرفی بودم که اون زده بود..... عمو سانگ..حضانت منو...داده به ووشی؟
ا/ت= تو چی..چیکار..چیکار کر...
سانگ= ببین دخترم برات توضیح میدم همه چیو توضیح می...
ا/ت= دیگه چیو میخوای توضیح بدییییییی؟ چیوووووو؟ تو منو دادی به اون عوضیییییی؟.....هق..تو منو فروختی عمووووو...هق...هق...تو منو به اون فروختیییی!
سانگ= دخترم همه چیو برات توضیح میدم فقط آروم باش لطفا لطفا!
سومی= ا/ت آروم باش! باید این کارو میکردیم وگر نه جون هممون تو خطر بود و اگر توضیح میخوای پس بشنو....طبق اون نامه ای که اون آقا توی کافه به تو داد، جئون ووشی ما رو تهدید کرده بود که اگر تو رو بهش ندیم یا قطعا عمو سانگ رو میکشت یا فیلمهایی رو پخش می کرد که ما تو سال ۲۰۲۲ یعنی دقیقا موقعی که مارو به مزایده بردن و یه بار بهمون تجاوزکردن رو پخش میکنه! ما هم نتونستیم کاری بکنیم و یه تهدید دیگه هم جلو دار ما رو بسته بود. اون مارو تهدید به مرگ عمو سانگ، تو و من کرده بود و اگر این کارو نمیکردیم همه چیز خراب میشد اما.... من و عمو سانگ دقیقا تو رو با یه نقشه بی نقص برمیگردونیم سر خونه اول یعنی ما سه تا دوباره باهم زندگی میکنیم ولی قبلش تو باید تا دوسال اینجا زندگی کنی دقیقا...کنار ووشی! و اگر اینکارو نکنی هم خودتو به کشتن میدی هم مارو.
کمی راجبش فکر کردم...سومی درست میگفت.اگر طبق نقشه پیش میرفتیم و من قبول میکردم همه چیز خوب میشد پس با دادن اوکی و قبول کردن نقشه تصمیم گرفتم همینجا بمونم.
......
۴.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.