پارت ۸6 Blood moon
پارت ۸6 Blood moon
ا/ت:این نازه مگه نه؟
جونگکوکم که فهمیده بود واسه چی عشوه میام میخدیدن و هی میگفت
کوک:از دست تو برش دار
نتیجه این نازو عشوه ها شد دوتا نایلون بزرگ خرید لباس و کفش
کوک:حالا خوبه بچه تازه یه ماهه شه نمیدونی جنسیتش چیه،فکر کنم تا بفهمی جیب بنده رو باید خالی کنی
ا/ت:حالا کجاش و دیدی
پولشون و حساب کردو زدیم از فروشگاه بیرون
کوک:ولی میگم ها ا/ت؟
برگشتم طرفش ومنتظر نگاش کردم
کوک:لی خیلی لوسی اخه سگه به اون نازی کجاش ترس داشت؟
ا/ت:اره خیلی نازه مثل تو
کوک:وهو همه خودشون و میکشن واسه من هزارتا خاطرخواه دارم تو الان باید افتخار کنی زنمی
ا/ت:هه...زن؟میگم خواستی یکم بیشتر از خودت تعریف کن
کوک:خداییش دروغ میگم؟
خداییش راست میگفت کثافت خیلی جیگررررر بود
اوپسی کردمو سرمو تکون دادم
خونه که رسیدیم رفتم لباسام و
با یه تاپ قرمز که بندش دور گردن بسته میشد با دامنش که خیلی کوتاه بود پوشیدم
دوست داشتم به چشم جونگکوک خوشگل بشم
ولی از یه طرفیم میترسیدم که نتونه خودشو کنترل کنه
ولی کرمم گرفته بود رفتم جلوی اینه و رز قرمزم و برداشتم و چندبار روی لبام کشیدم
یه کمم عطر به خودم زدم و از اتاق اومدم بیرون
همزمان با من جونگکوک اومد بیرون
با دیدن من مات و مبهوت سرجاش واستاد با ناز از کنارش رد شدم و گفتم
ا/ت:ماتت نبره اقا پسر
بعدم با شیطنت اومدم پایین رفتم رو مبل نشستم و پام و انداختم رو اون پام
وtv وروشن کردم
اومد کنارم نشستو دستش و انداخت رو شونم
سرمو گداشتم رو شونش
نمیدونم چم شده بود
فقط اینو میدونستم که حرکاتم دست خودم نبود
ا/ت:این نازه مگه نه؟
جونگکوکم که فهمیده بود واسه چی عشوه میام میخدیدن و هی میگفت
کوک:از دست تو برش دار
نتیجه این نازو عشوه ها شد دوتا نایلون بزرگ خرید لباس و کفش
کوک:حالا خوبه بچه تازه یه ماهه شه نمیدونی جنسیتش چیه،فکر کنم تا بفهمی جیب بنده رو باید خالی کنی
ا/ت:حالا کجاش و دیدی
پولشون و حساب کردو زدیم از فروشگاه بیرون
کوک:ولی میگم ها ا/ت؟
برگشتم طرفش ومنتظر نگاش کردم
کوک:لی خیلی لوسی اخه سگه به اون نازی کجاش ترس داشت؟
ا/ت:اره خیلی نازه مثل تو
کوک:وهو همه خودشون و میکشن واسه من هزارتا خاطرخواه دارم تو الان باید افتخار کنی زنمی
ا/ت:هه...زن؟میگم خواستی یکم بیشتر از خودت تعریف کن
کوک:خداییش دروغ میگم؟
خداییش راست میگفت کثافت خیلی جیگررررر بود
اوپسی کردمو سرمو تکون دادم
خونه که رسیدیم رفتم لباسام و
با یه تاپ قرمز که بندش دور گردن بسته میشد با دامنش که خیلی کوتاه بود پوشیدم
دوست داشتم به چشم جونگکوک خوشگل بشم
ولی از یه طرفیم میترسیدم که نتونه خودشو کنترل کنه
ولی کرمم گرفته بود رفتم جلوی اینه و رز قرمزم و برداشتم و چندبار روی لبام کشیدم
یه کمم عطر به خودم زدم و از اتاق اومدم بیرون
همزمان با من جونگکوک اومد بیرون
با دیدن من مات و مبهوت سرجاش واستاد با ناز از کنارش رد شدم و گفتم
ا/ت:ماتت نبره اقا پسر
بعدم با شیطنت اومدم پایین رفتم رو مبل نشستم و پام و انداختم رو اون پام
وtv وروشن کردم
اومد کنارم نشستو دستش و انداخت رو شونم
سرمو گداشتم رو شونش
نمیدونم چم شده بود
فقط اینو میدونستم که حرکاتم دست خودم نبود
۹.۱k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.