پارت 61 : Black Woolf ...
آروم کنت رودخونه پارک کرد
جونگکوک پیاده شد و رفت بهسمت رودخونه دستش رو با لطافت خاصی به سمت آب برد،
از سردی آب لرزی به تنش نشست
تهیونگ : آبش خیلی سره مراقب باش
جونگ کوک : میشه با هم حرف بزنیم
تهیونگ : چرا که نه
جونگ کوک : واقعا دوسم داری
تهیونگ : از وقتی کوچولو بودی من قلبم رو به تو یه خرگوش فسقلی کیوت تخس و شیطون و لجباز باختم
جونگ کوک : میشه دوسم نداشته باشی
تهیوتگ : میدونی خیلیا آرزوشونه که من فقط به نگاه بهشون کنم
جونگ کوک : من جونگ کوکم و با همه فرق دارم میفهمی
تهیونگ : درسته فرق داری برای همین دل کیم تهیونگ رو بردی
جونگ کوک : چرا من رو دزدیدی چرا نمیزاری خودم کم کم عاشقت بشم البته بدون هیچوقت قرار نیست عاشقت بشم ببر عصبی
تهیونگ : برای همین دزدیدمت
من ترو از وقتی یه بچه کوچولو بودی پسندیدمت و هروز آمار کارهات رو داشتم چی میخوردی با کی میگشتی تمامش زیر نظر من بود و ار این قضیه منو پدرت خبر داشتیم
پدرت خیلی مقاومت میکرد تو رو یه من نده ولی تو آخرش واسه ی خودم شدی
جونگ کوک چشماش پر از اشک شد
جونگ کوک : چرا چرا کل زندگیم مثل ربات تو بودم هان
تهیونگ: جونگ کوک اینجور نکن من دوست دارم و همیشه ازت محافظت میگردم
جونگ کوک : با دزدین من داری ازم محافظت میکنی با گرفتن خوشی های من کنتر افرا ی که دوسشون دارم
من نمیخوام با تو تزدواج کنم من میخوام مثل داستانا عاشق بشم ازدواج کنم بچه دار بشم نه به زور کیم یه کاری کن تو تمام زندگیم هدف هام آرزو هام رو ریختی دور درستش کن من نمیتونم من میخوام شاد بمونم یه کاری کن
جونگکوک پیاده شد و رفت بهسمت رودخونه دستش رو با لطافت خاصی به سمت آب برد،
از سردی آب لرزی به تنش نشست
تهیونگ : آبش خیلی سره مراقب باش
جونگ کوک : میشه با هم حرف بزنیم
تهیونگ : چرا که نه
جونگ کوک : واقعا دوسم داری
تهیونگ : از وقتی کوچولو بودی من قلبم رو به تو یه خرگوش فسقلی کیوت تخس و شیطون و لجباز باختم
جونگ کوک : میشه دوسم نداشته باشی
تهیوتگ : میدونی خیلیا آرزوشونه که من فقط به نگاه بهشون کنم
جونگ کوک : من جونگ کوکم و با همه فرق دارم میفهمی
تهیونگ : درسته فرق داری برای همین دل کیم تهیونگ رو بردی
جونگ کوک : چرا من رو دزدیدی چرا نمیزاری خودم کم کم عاشقت بشم البته بدون هیچوقت قرار نیست عاشقت بشم ببر عصبی
تهیونگ : برای همین دزدیدمت
من ترو از وقتی یه بچه کوچولو بودی پسندیدمت و هروز آمار کارهات رو داشتم چی میخوردی با کی میگشتی تمامش زیر نظر من بود و ار این قضیه منو پدرت خبر داشتیم
پدرت خیلی مقاومت میکرد تو رو یه من نده ولی تو آخرش واسه ی خودم شدی
جونگ کوک چشماش پر از اشک شد
جونگ کوک : چرا چرا کل زندگیم مثل ربات تو بودم هان
تهیونگ: جونگ کوک اینجور نکن من دوست دارم و همیشه ازت محافظت میگردم
جونگ کوک : با دزدین من داری ازم محافظت میکنی با گرفتن خوشی های من کنتر افرا ی که دوسشون دارم
من نمیخوام با تو تزدواج کنم من میخوام مثل داستانا عاشق بشم ازدواج کنم بچه دار بشم نه به زور کیم یه کاری کن تو تمام زندگیم هدف هام آرزو هام رو ریختی دور درستش کن من نمیتونم من میخوام شاد بمونم یه کاری کن
۷.۹k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.