☆ BRAVE 3> ☆
☆ BRAVE 3> ☆
[Part۵]
گیلاس های واین تون رو به هم زدین و جرعه یی نوشیدید .
ته : میدونی ، خیلی بهت حسودیم میشه ، خوانواده ات خیلی دوستت دارن
ا/ت : شوخی میکنی دیگه نه ؟
ته : حالا یه جوری نگو انگار تو جهنمی
ا/ت : جهنم فعل خوبیه ، ولی کافی نیست
ته : چی ؟
ا/ت : بزار اینطوری بهت بگم ، شده دلت بگیره بخواد تنهایی بدون هیچ نگهبانی و بادیگاردی توی خیابون ها قدم بزنی ؟
ته : او پس وضع توعم خوب نیست
ا/ت : میدونی من وقتی بچه بودم عاشق باله بودم ، همیشه دوست داشتم بالرین بشم ، میخواستم یه نمایشگاه خیلی بزرگ توی مرکز شهر بزنم ، ولی پدرم، میدونی به یه بچه ی ۲۰ ساله چی گفت ؟ گفت میخوای با باله از خودت محافظت کنی ؟
ته : حالا گریه نکن کوچولو ، راستی اگه همه جا نگهبان دنبالته چطوری الان اینجایی ؟
ا/ت : او ، بیهوشش کردم
ته : عالیه [خنده]
ا/ت : حق داری بخندی ، واقعا خنده داره [خنده]
☆پرش زمانی به خونه☆
خودتو روی تخت نرم و گرمت انداختی ، خیلی خسته بودی ، خیلی ، ولی هنوز داشتی به مهمونی فکر میکردی بهترین بخشش قسمتی بود که با تهیونگ بودی با فکرش به خواب عمیقی فرو رفتی .
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
[Part۵]
گیلاس های واین تون رو به هم زدین و جرعه یی نوشیدید .
ته : میدونی ، خیلی بهت حسودیم میشه ، خوانواده ات خیلی دوستت دارن
ا/ت : شوخی میکنی دیگه نه ؟
ته : حالا یه جوری نگو انگار تو جهنمی
ا/ت : جهنم فعل خوبیه ، ولی کافی نیست
ته : چی ؟
ا/ت : بزار اینطوری بهت بگم ، شده دلت بگیره بخواد تنهایی بدون هیچ نگهبانی و بادیگاردی توی خیابون ها قدم بزنی ؟
ته : او پس وضع توعم خوب نیست
ا/ت : میدونی من وقتی بچه بودم عاشق باله بودم ، همیشه دوست داشتم بالرین بشم ، میخواستم یه نمایشگاه خیلی بزرگ توی مرکز شهر بزنم ، ولی پدرم، میدونی به یه بچه ی ۲۰ ساله چی گفت ؟ گفت میخوای با باله از خودت محافظت کنی ؟
ته : حالا گریه نکن کوچولو ، راستی اگه همه جا نگهبان دنبالته چطوری الان اینجایی ؟
ا/ت : او ، بیهوشش کردم
ته : عالیه [خنده]
ا/ت : حق داری بخندی ، واقعا خنده داره [خنده]
☆پرش زمانی به خونه☆
خودتو روی تخت نرم و گرمت انداختی ، خیلی خسته بودی ، خیلی ، ولی هنوز داشتی به مهمونی فکر میکردی بهترین بخشش قسمتی بود که با تهیونگ بودی با فکرش به خواب عمیقی فرو رفتی .
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
۱۸.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.