چندپارتی تهیونگ
Part5
جیمین و شوگا با دیدنم به سمتم اومدن
جیمین:ات....ات حالت خوبه؟؟؟
شوگا:دستات چیشده؟چیکار کردی با خودت؟؟
ات:حوصله ی حرف زدن ندارم ولم کنید برم
شوگا و جیمین:تا نگی اجازه نمیدیم بری؟؟
ات:دست از سرم بردارین و رفت تو اتاقش
ات ویو:ساعت دیگه سه نیم شده بود نمیدونم تهیونگ کجاست؟چیکار میکنه؟امیدوارم با اون دختره حالش بهتر باشه با همین فکرا بود که به خواب رفتم.....
تهیونگ ویو:من و مینجی تا ساعت چهار تو بار بودیم دیگه خسته شده بودم. مینجی رو بردم خونه ی خودش و به سمت خوابگاه حرکت کردم. همه ی اعضا خوابیده بودن منم رفتم تو تختم ......یعنی چجوری باید به ات بگم که دیگه دوستش ندارم؟ چجوری بهش بگم که دلش نشکنه؟....با همین فکرا بود که خوابم برد
فردا صبح
جین ویو:ات رو دیشب ندیدم و نمیدونم کجا رفته بود و کی برگشته بود
جین:بچه ها ات خونست؟
شوگا وجیمین:آره
تهیونگ:سلام صبح به خیر
اعضا:سلام
تهیونگ:ات کو؟؟
جیمین و شوگا:خوابه
جین:یکیتون بره بیدارش کنه تا لنگ ظهر خوابیده
جیمین:من میرم
شوگا:نخیر من میرم
ات از پله ها میاد پایین
ات:چهخبر شده
اعضا:هیچی شوگا و جیمین پیخواستن بیان از خواب بیدارت کنن
ات:آهان
جیهوپ:ات دستت چرا خونیه؟
ات:چیزی نیست
نامجون:نمیخوای بریم دکتر؟
ات:نه حالم خوبه
ادامه دارد.......
جیمین و شوگا با دیدنم به سمتم اومدن
جیمین:ات....ات حالت خوبه؟؟؟
شوگا:دستات چیشده؟چیکار کردی با خودت؟؟
ات:حوصله ی حرف زدن ندارم ولم کنید برم
شوگا و جیمین:تا نگی اجازه نمیدیم بری؟؟
ات:دست از سرم بردارین و رفت تو اتاقش
ات ویو:ساعت دیگه سه نیم شده بود نمیدونم تهیونگ کجاست؟چیکار میکنه؟امیدوارم با اون دختره حالش بهتر باشه با همین فکرا بود که به خواب رفتم.....
تهیونگ ویو:من و مینجی تا ساعت چهار تو بار بودیم دیگه خسته شده بودم. مینجی رو بردم خونه ی خودش و به سمت خوابگاه حرکت کردم. همه ی اعضا خوابیده بودن منم رفتم تو تختم ......یعنی چجوری باید به ات بگم که دیگه دوستش ندارم؟ چجوری بهش بگم که دلش نشکنه؟....با همین فکرا بود که خوابم برد
فردا صبح
جین ویو:ات رو دیشب ندیدم و نمیدونم کجا رفته بود و کی برگشته بود
جین:بچه ها ات خونست؟
شوگا وجیمین:آره
تهیونگ:سلام صبح به خیر
اعضا:سلام
تهیونگ:ات کو؟؟
جیمین و شوگا:خوابه
جین:یکیتون بره بیدارش کنه تا لنگ ظهر خوابیده
جیمین:من میرم
شوگا:نخیر من میرم
ات از پله ها میاد پایین
ات:چهخبر شده
اعضا:هیچی شوگا و جیمین پیخواستن بیان از خواب بیدارت کنن
ات:آهان
جیهوپ:ات دستت چرا خونیه؟
ات:چیزی نیست
نامجون:نمیخوای بریم دکتر؟
ات:نه حالم خوبه
ادامه دارد.......
۱۲.۳k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.