p39 ازدواج اجباری
ا.ت:امممم برات یه زحمت دارم
جانی:بگو راحت باش
ا.ت:ماشینم رو برام بفرستی
جانی:اینکه چیزی نیست اخه تو بهترین
رفیقمی تا یک ساعت دیگه ماشین در هتلته
ا.ت:واییییی ممنونم جانی جونم
جانی:برو استراحت کن خسته ایی
ا.ت:بای
پایان مکالمه
ویو ا.ت
رفتم هتل روبه روی یه عمارت خیلی بزرگ بود
برام آشنا بود ولی خب هیچی یادم نیست
مغزم رو با این چیزا درگیر نکردم و رفتم
روی تخت و چشم بندم رو زدم و خوابیدم
فردا صبح
باصدای در از خواب بیدارشدم
رفتم با کردم دیدم یکی از خدمه ها هست
ا.ت:اوففففف خواب بودم هااااااا
خدمه:ببخشید یه آقایی دیروز این سویچ رو
دادن بدم بهتون و گفتن بهتون بگم که ماشین
رو گزاشته جلوی عمارت بزرگه که جلوی هتل
هست و گفتن که همه کارای ماشین رو کرده
جانی:بگو راحت باش
ا.ت:ماشینم رو برام بفرستی
جانی:اینکه چیزی نیست اخه تو بهترین
رفیقمی تا یک ساعت دیگه ماشین در هتلته
ا.ت:واییییی ممنونم جانی جونم
جانی:برو استراحت کن خسته ایی
ا.ت:بای
پایان مکالمه
ویو ا.ت
رفتم هتل روبه روی یه عمارت خیلی بزرگ بود
برام آشنا بود ولی خب هیچی یادم نیست
مغزم رو با این چیزا درگیر نکردم و رفتم
روی تخت و چشم بندم رو زدم و خوابیدم
فردا صبح
باصدای در از خواب بیدارشدم
رفتم با کردم دیدم یکی از خدمه ها هست
ا.ت:اوففففف خواب بودم هااااااا
خدمه:ببخشید یه آقایی دیروز این سویچ رو
دادن بدم بهتون و گفتن بهتون بگم که ماشین
رو گزاشته جلوی عمارت بزرگه که جلوی هتل
هست و گفتن که همه کارای ماشین رو کرده
۶.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.