-پارت:۲-
یکم معذب نشستی
راهتون ادامه پیدا کرد و به یه جاده رسیدید
جاده بی صدا بود انقد که خوابت گرفته بود
سرتو به پنجره تکیه دادی
ولی سعی به نخوابیدن داشتی خیلی بد میشد اگر داخل اولین دیت مثل اسکلا بخوابی
جونگکوک:"خوبی؟"
چیز نرمی رو رویه رون پات حس کردی چشات گرد شد و دلت زیر و رو شد
ا.ت:"آ..آآآ...آرِ"
جونگکوک:"اوکی"
دستشو خیلی ریلکس برداشت و گذاشت کنار خودش
ا.ت:"وای این دیگه چی بود..."
.
.
.
جونگکوک:"بیدارشووو...رسیدیم!"
چشمامو باز کردم باورم نمیشد که خوابیده بودم صورتمو بهم مالیدم از ماشین پیاده شدم
باد خنکی شونه های بازمو لمس کرد که به خودم لرزیدم
موهامو باد زد و رویه هوا رفت
چشمام و به زور باز کردم و دریای آبی رو دیدم
ا.ت:"واییی"
چشماش روشن شد
دور و برمو نگاه کردم
ا.ت:"هی کجا رفتی "
دور و برمو نگاه کردم چندتا پسر دور هم مشروب میزدن وقتی چرخیدم بهم نگاه کردم سریع نگاهمو دزدیدم که صدای خندشو بلند شد
پسراول:"وووو نگاش کن"
پسراول:"خوب چیزیه ها کسی نمیخواد سرش چیزی بده؟"
پسردوم:"من به هرکی مخشو بزنه پنجاه هزارتا میدم"
پسرسوم:"کاری نداره که .."
از رویه صندلیش بلند شد و اومد نزدیکم با قدمای ریز ازش دور میشدم و ازینکه این لباس و پوشیدم و جلوی دست و پام بود خودمو لعنت کردم
پسرسوم:"هوی خوشگلم، چرا فرار میکنی همچین کسی و نمیپسندی؟"
ا.ت:"خدا لعنت کنه"
بهم نزدیک شد دستاشو رویه شونه هام کشید تو خودم جمع شدم و برای اینکه با پا نزنم تو صورتش مقاومت کردم
ا.ت:"ولم کن عوضی"
پسر سوم:"وقتی عصبی میشی و گونه هات گل میندازه خیلی جذابتری"
دستشو نزدیکتر اورد
پسرسوم:"بگو ببینم سایزت چنده؟"
ا.ت:"بهم دست نزن"
بندای لباسمو لمس کرد چشمامو بسته بودم و منتظر اتفاقای بد بودم
یهو صدای افتادن شنیدم
جونگکوک:"هیچوقت حالیت نیست نباید به یه دختر تک و تنها تو یه ساحل دست درازی نکنی تا دستت نشکنه"
پسرسوم:"ببینم تو ناجیه اونی؟"
جونگکوک:"چه فرقی به حال تو داره هرزه؟"
پسره:"اگرنبودی اون الان زیرمن و رفیقام بود ، حس حالمون و خراب کردی لجن"
جونگکوک:"تا وقتی من هستم چرا باید دست شما بیوفته"
پسره به زور از رویه شن های خیس پاشد و خودشو تکوند
دراین فاصله جونگکوک سمت من برگشت ودستای داغشو رو صورتم گذاشت
جونگکوک:"ببینم تو خوبی اذیتت که نکرده؟"
صورتمو بالا پایین تکون دادم
ا.ت:"ولی دوست دارم خودم اولین مشت و تو صورتش بزنم"
تو صورتم خم شد لبخند رواعصاب زد
جونگکوک:"اگر میخواستی بزنیش چرا عجله نکردی؟"
صورتم قرمز شد آخه اون چه میتونست من تو این لباس و کفشا چه عذابی میکشم
این داستان ادامه دارد ..!
هممم میگم چخبر دیگه
اگر دوست دارید به خاطرا ینکه دیر میزاریم فحشم بدید بفرمایید..
راهتون ادامه پیدا کرد و به یه جاده رسیدید
جاده بی صدا بود انقد که خوابت گرفته بود
سرتو به پنجره تکیه دادی
ولی سعی به نخوابیدن داشتی خیلی بد میشد اگر داخل اولین دیت مثل اسکلا بخوابی
جونگکوک:"خوبی؟"
چیز نرمی رو رویه رون پات حس کردی چشات گرد شد و دلت زیر و رو شد
ا.ت:"آ..آآآ...آرِ"
جونگکوک:"اوکی"
دستشو خیلی ریلکس برداشت و گذاشت کنار خودش
ا.ت:"وای این دیگه چی بود..."
.
.
.
جونگکوک:"بیدارشووو...رسیدیم!"
چشمامو باز کردم باورم نمیشد که خوابیده بودم صورتمو بهم مالیدم از ماشین پیاده شدم
باد خنکی شونه های بازمو لمس کرد که به خودم لرزیدم
موهامو باد زد و رویه هوا رفت
چشمام و به زور باز کردم و دریای آبی رو دیدم
ا.ت:"واییی"
چشماش روشن شد
دور و برمو نگاه کردم
ا.ت:"هی کجا رفتی "
دور و برمو نگاه کردم چندتا پسر دور هم مشروب میزدن وقتی چرخیدم بهم نگاه کردم سریع نگاهمو دزدیدم که صدای خندشو بلند شد
پسراول:"وووو نگاش کن"
پسراول:"خوب چیزیه ها کسی نمیخواد سرش چیزی بده؟"
پسردوم:"من به هرکی مخشو بزنه پنجاه هزارتا میدم"
پسرسوم:"کاری نداره که .."
از رویه صندلیش بلند شد و اومد نزدیکم با قدمای ریز ازش دور میشدم و ازینکه این لباس و پوشیدم و جلوی دست و پام بود خودمو لعنت کردم
پسرسوم:"هوی خوشگلم، چرا فرار میکنی همچین کسی و نمیپسندی؟"
ا.ت:"خدا لعنت کنه"
بهم نزدیک شد دستاشو رویه شونه هام کشید تو خودم جمع شدم و برای اینکه با پا نزنم تو صورتش مقاومت کردم
ا.ت:"ولم کن عوضی"
پسر سوم:"وقتی عصبی میشی و گونه هات گل میندازه خیلی جذابتری"
دستشو نزدیکتر اورد
پسرسوم:"بگو ببینم سایزت چنده؟"
ا.ت:"بهم دست نزن"
بندای لباسمو لمس کرد چشمامو بسته بودم و منتظر اتفاقای بد بودم
یهو صدای افتادن شنیدم
جونگکوک:"هیچوقت حالیت نیست نباید به یه دختر تک و تنها تو یه ساحل دست درازی نکنی تا دستت نشکنه"
پسرسوم:"ببینم تو ناجیه اونی؟"
جونگکوک:"چه فرقی به حال تو داره هرزه؟"
پسره:"اگرنبودی اون الان زیرمن و رفیقام بود ، حس حالمون و خراب کردی لجن"
جونگکوک:"تا وقتی من هستم چرا باید دست شما بیوفته"
پسره به زور از رویه شن های خیس پاشد و خودشو تکوند
دراین فاصله جونگکوک سمت من برگشت ودستای داغشو رو صورتم گذاشت
جونگکوک:"ببینم تو خوبی اذیتت که نکرده؟"
صورتمو بالا پایین تکون دادم
ا.ت:"ولی دوست دارم خودم اولین مشت و تو صورتش بزنم"
تو صورتم خم شد لبخند رواعصاب زد
جونگکوک:"اگر میخواستی بزنیش چرا عجله نکردی؟"
صورتم قرمز شد آخه اون چه میتونست من تو این لباس و کفشا چه عذابی میکشم
این داستان ادامه دارد ..!
هممم میگم چخبر دیگه
اگر دوست دارید به خاطرا ینکه دیر میزاریم فحشم بدید بفرمایید..
۴۰.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.