Psychic lover84🖤
Psychic lover84🖤
خوب یادتون اومد؟انگاری اره.
خوب بریم ادامه ی داستان.
جیکی دختر بیچاره رو همراه خودش میکشوند رد شدن از اون شلوغی کار
حضرت فیله.اما جیکی همه رو با دست کنار
میزد چه مرد چه زن.
سونا میترسید جیغ بزنه چون میترسید مثل
جونگکوک کتکش بزنه.
لباشو گاز میزد و بی صدا اشک میریخت و
گریه میکرد.سونا جوری نبود که بگی
تقدیرش اینجوری رقم خورده،چون
خودش دنبال دردسره.اگه نمیومد اینجا
که جیکی نمیدیدش.البته بگم که
وقتی یک روز کل خونت رو تمیز میکنی
جارو میکشی،دستمال میکنی،شیشه
پاکن میزنی،کلی انرژی ازت میره و جوری
که میگی کاشک شروعش نمیکردم.اما
وقتی کارا تموم میشه و یک دوش
میگیری و چشمت به خونت میوفته لذت
میبری!الان هم سونا باید تمام دردسر ها رو
به جون بخره تا بتونه به آرامش برسه.
حالا دیدی که سرنوشتش با جونگکوک
بود.یا دیدی با کای بود.از کجا معلوم؟
اصن شاید جیمین!اصن اینا مهم نیست
سونا باید این نبرد سخت و برنده بشه.
جیکی اون و به سمت اتاق سـ کـ س و یا
اتاق استراحت برد.این دوتا کار داخل
این اتاق انجام میشد.در رو قفل کرد و
مو های سونا رو ول کرد.
جیکی:خوب مثل اینکه گیر افتادی!
سونا:با من چیکار داری.
جیکی:هیچی،فقط ازت یک سواری
خوب میخوام.
صدای بمش درست مثل جونگکوک
بود.البته دیگه تعجبی هم نداره.
سونا:نمیفهمم واسه چی باید اینکارو
انجام بدم.
جیکی:چون من میگم.زود باش لباسات
رو در بیار!
سونا:نمیخو….
کای:(از پشت در)قربان یک لحظه گوش
کنین.
جیکی:کای زود باش برو
کای:قربان ایشون بمب رو از کار انداختن
جیکی:این؟
کای:بله.افراد اینجا جونشون رو مدیون
سونا هستن.
جیکی:سونا..اسمت آشناست.به هرحال
فک نکنم بد باشه که زیرم باشه.کای تو دیگه
برو صدایی ازت بشنوم میکشمش
سونا:هیی جونگکوک صدام رو میشنوی؟
پارت بعد اسمات پی.
خوب یادتون اومد؟انگاری اره.
خوب بریم ادامه ی داستان.
جیکی دختر بیچاره رو همراه خودش میکشوند رد شدن از اون شلوغی کار
حضرت فیله.اما جیکی همه رو با دست کنار
میزد چه مرد چه زن.
سونا میترسید جیغ بزنه چون میترسید مثل
جونگکوک کتکش بزنه.
لباشو گاز میزد و بی صدا اشک میریخت و
گریه میکرد.سونا جوری نبود که بگی
تقدیرش اینجوری رقم خورده،چون
خودش دنبال دردسره.اگه نمیومد اینجا
که جیکی نمیدیدش.البته بگم که
وقتی یک روز کل خونت رو تمیز میکنی
جارو میکشی،دستمال میکنی،شیشه
پاکن میزنی،کلی انرژی ازت میره و جوری
که میگی کاشک شروعش نمیکردم.اما
وقتی کارا تموم میشه و یک دوش
میگیری و چشمت به خونت میوفته لذت
میبری!الان هم سونا باید تمام دردسر ها رو
به جون بخره تا بتونه به آرامش برسه.
حالا دیدی که سرنوشتش با جونگکوک
بود.یا دیدی با کای بود.از کجا معلوم؟
اصن شاید جیمین!اصن اینا مهم نیست
سونا باید این نبرد سخت و برنده بشه.
جیکی اون و به سمت اتاق سـ کـ س و یا
اتاق استراحت برد.این دوتا کار داخل
این اتاق انجام میشد.در رو قفل کرد و
مو های سونا رو ول کرد.
جیکی:خوب مثل اینکه گیر افتادی!
سونا:با من چیکار داری.
جیکی:هیچی،فقط ازت یک سواری
خوب میخوام.
صدای بمش درست مثل جونگکوک
بود.البته دیگه تعجبی هم نداره.
سونا:نمیفهمم واسه چی باید اینکارو
انجام بدم.
جیکی:چون من میگم.زود باش لباسات
رو در بیار!
سونا:نمیخو….
کای:(از پشت در)قربان یک لحظه گوش
کنین.
جیکی:کای زود باش برو
کای:قربان ایشون بمب رو از کار انداختن
جیکی:این؟
کای:بله.افراد اینجا جونشون رو مدیون
سونا هستن.
جیکی:سونا..اسمت آشناست.به هرحال
فک نکنم بد باشه که زیرم باشه.کای تو دیگه
برو صدایی ازت بشنوم میکشمش
سونا:هیی جونگکوک صدام رو میشنوی؟
پارت بعد اسمات پی.
۱۲.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.