سناریو
وقتیلباسبازمیپوشیم
(ا.ت با لباسی داشت میومد که پایین تر از ترقوه هاش رو نشون میداد و کمی هم کوتاه بود)
متیو:با اخم نگاهت میکنه و میکشت یه گوشه و میگه:مگه قرار نبود این لباس و فقط واسه من بپوشی؟(اهاه چندشششش)
.
.
تئودور:نمیتونه تحمل کنه و میاد پیشت،دم گوشت میگه:این چه لباسیه پوشیدی؟مگه نگفتم بدنت واسه منه؟
.
.
لورنزو:خیلی اروم بهت میگه..:ام بیب خیلی قشنگه اما احساس نمیکنی زیادی بازه؟(اوخوی)
.
.
دراکو:لبخندی میزنه و میگه:هرچی دلت خواست بپوش...هرکی سمتت بیاد ج.ر.ش میدم
.
.
ریگولوس:با ناراحتی نگاهت میکنه،وقتی ازش میپرسی چیشده میگه:قرار نبود لباست باز باشه
.
.
تام:کتش و میندازه روی بدنت و میگه:توی خونه باهم حرف میزنیم....(فقط حرف؟)وقتی به خونه میرسید ا.ت پ.ا.ره میشود
(ا.ت با لباسی داشت میومد که پایین تر از ترقوه هاش رو نشون میداد و کمی هم کوتاه بود)
متیو:با اخم نگاهت میکنه و میکشت یه گوشه و میگه:مگه قرار نبود این لباس و فقط واسه من بپوشی؟(اهاه چندشششش)
.
.
تئودور:نمیتونه تحمل کنه و میاد پیشت،دم گوشت میگه:این چه لباسیه پوشیدی؟مگه نگفتم بدنت واسه منه؟
.
.
لورنزو:خیلی اروم بهت میگه..:ام بیب خیلی قشنگه اما احساس نمیکنی زیادی بازه؟(اوخوی)
.
.
دراکو:لبخندی میزنه و میگه:هرچی دلت خواست بپوش...هرکی سمتت بیاد ج.ر.ش میدم
.
.
ریگولوس:با ناراحتی نگاهت میکنه،وقتی ازش میپرسی چیشده میگه:قرار نبود لباست باز باشه
.
.
تام:کتش و میندازه روی بدنت و میگه:توی خونه باهم حرف میزنیم....(فقط حرف؟)وقتی به خونه میرسید ا.ت پ.ا.ره میشود
۳.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.