زندگی مخفی پارت بیست و شش بخش دوم
جنی:غذاشو بهش دادی
کوک:اون اصلا لب به غذا نمیزنه
بدنش جون نداره که تکون بخوره
طوری که داره با غذا نخوردن خودکشی میکنه
جنی:کجاست
باید ببینمش
کوک:تو اتاق مخفی اتاق من
جنی:اوف چه تو در تو
ولی بی شوخی من از رازات با خبر میشم
کوک:حالا خوبه الان شما همه چیز رو میدونید
من کام اوت دادم
و گفتم که بایس..کشوالم... و گفتم که گرل فرند هم دارم پس دیگه چیزی نمیمونه
جنی با شیطانت تو چشماش بهم خیره شد و گفت:میبینیم
و وارد اتاق شد
کوک:بیا عقب ببینم
اینجا اتاق منه و قوانین منع
جنی:اوخ مکنه ی کیوت و دندون خرگوشی گروه عصبانی میشود
کوک:تاک چیو
جنی:چطوری جرئت میکنی به من بگی خفه شو
کوک:جنیا ول کن دیگه
برو تو اینجاست
........................................
اهیون:یک
دو
سه
حالا وقتشه تمام گوشیا زنگ بخوره
صدای تلفن اعضا کل خونه رو پرکرده بود
ولی صداهاشون متفاوت بود
ولی تنها صدایی که میشنید صدای جیمینی بود که داشت با یونگی حرف میزد تا بهش بگه گوشیشو جواب بده
همه:چه خبره
اهیون:هوسوک کافیه
هوسوک:چشم قربان
اهیون:خب بچه ها همه بیاید اینجا
من فردا قراره برم پاریس
پیش خواهرم بمونم
ازتون ممنونم که این یکسال مراقبم بودید و با من مثل عضوی از خانوادتون رفتار کردید
جیسو:چی
جین:تو نمیتونی بری
رز:داری شوخی میکنی
هوسوک:ادامه بده
اهیون:نگران شغلتون نباشید به هیچ وجه لو نمیره من دهنم قرصه
و هر کمکی که لازم داشتید فقط بهم زنگ بزنید
............................
ادامه دارد........
کوک:اون اصلا لب به غذا نمیزنه
بدنش جون نداره که تکون بخوره
طوری که داره با غذا نخوردن خودکشی میکنه
جنی:کجاست
باید ببینمش
کوک:تو اتاق مخفی اتاق من
جنی:اوف چه تو در تو
ولی بی شوخی من از رازات با خبر میشم
کوک:حالا خوبه الان شما همه چیز رو میدونید
من کام اوت دادم
و گفتم که بایس..کشوالم... و گفتم که گرل فرند هم دارم پس دیگه چیزی نمیمونه
جنی با شیطانت تو چشماش بهم خیره شد و گفت:میبینیم
و وارد اتاق شد
کوک:بیا عقب ببینم
اینجا اتاق منه و قوانین منع
جنی:اوخ مکنه ی کیوت و دندون خرگوشی گروه عصبانی میشود
کوک:تاک چیو
جنی:چطوری جرئت میکنی به من بگی خفه شو
کوک:جنیا ول کن دیگه
برو تو اینجاست
........................................
اهیون:یک
دو
سه
حالا وقتشه تمام گوشیا زنگ بخوره
صدای تلفن اعضا کل خونه رو پرکرده بود
ولی صداهاشون متفاوت بود
ولی تنها صدایی که میشنید صدای جیمینی بود که داشت با یونگی حرف میزد تا بهش بگه گوشیشو جواب بده
همه:چه خبره
اهیون:هوسوک کافیه
هوسوک:چشم قربان
اهیون:خب بچه ها همه بیاید اینجا
من فردا قراره برم پاریس
پیش خواهرم بمونم
ازتون ممنونم که این یکسال مراقبم بودید و با من مثل عضوی از خانوادتون رفتار کردید
جیسو:چی
جین:تو نمیتونی بری
رز:داری شوخی میکنی
هوسوک:ادامه بده
اهیون:نگران شغلتون نباشید به هیچ وجه لو نمیره من دهنم قرصه
و هر کمکی که لازم داشتید فقط بهم زنگ بزنید
............................
ادامه دارد........
۲.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.