اثر هنری من / my artwork
اثرهنریمن / my artwork
P⁶
تهیونگ:"هیس تموم شده نگران نباش من اینجام*اروم و کمی بم*"
اما رونا همچنان اشک میریخت و هق هق میکرد که کم کم تهیونگ صدایی نشنید
تا اینکه تهیونگ فهمید رونا خیلی کیوت داخل بغلش خوابیده
تهیونگ در ماشین رو باز کرد و رفت تن ظریف رونا رو برد روی صندلی عقب گذاشت و از صندوق عقب بالشت و پتو اورد و بالشت رو گذاشت زیر سر رونا و پتو رو انداخت روی رونا و خودش نشست سرجاش و کولر رو روشن کرد و با سرعت متوسط سمت جنگل حرکت کرد
"رونا ویو"
وقتی چشمامو باز کردم توی اتاقی با تم طوسی و سبز بودم اما اینجا برام اشنا نبود...
یعنی من کجام؟
از روی تخت بلتد شدم و رفتم دسشویی داخل اتاق کارای لازمو انجام دادم و اومدم بیرون"اینجا داخل دسشویی همه چیز بوده از جمله پد بعدا نگید سوتی دادمااا"
اینجا یه کلبه بود اما وسط جنگل!
دیدم یه بوی خیلی خوشمزه ای میاد بو رو دنبال کردم رسیدم به اشپزخونه،اون تهیونگ بود که داشت اشپزی میکرد،چه جذاب بود،مثل اثر هنری بود،اکه تهیونگ مال من بود اثر هنری من میشد، تاحالا بهش دقت نکرده بودم،وایی چی دارم میگم من اون خودش دوست دختر داره من نباید عاشقش شم
که یهو روشو برگردوند و گفت:"با نگاهت منو خوردی خودم میدونم جذابم*لبخند و خنده*"
منم کم نیاوردم و گفتم:"چه از خود راضی*خنده*
داری غذا درست میکنی؟!"
ته:"پس فکر کردی خودت بلدی غذا درست کنی؟"
رونا:"نخیر شما بد فکر میکنی،حالا چی داری درست میکنی؟"
ته:"رامیون با دوکبوکی"
رونا:"او کمک نمیخوای؟"
ته:"اتفاقا میخوام بیا اینو هم بزن تا من بیام"
خلاصش میکنم،منو تهیونگ باهم دیگه اشپزی کردیم و بعدش غذارو خوردیم،واقعا خوشمزه بود
*الان اینجا ساعت۹صبحه*
رونا:"راستی اخر نگفتی که چرا منو اوردی اینجا
تهیونگ:برای اینکه . . ."
شرایط پارت بعد
۶ لایک
۵ کامنت
P⁶
تهیونگ:"هیس تموم شده نگران نباش من اینجام*اروم و کمی بم*"
اما رونا همچنان اشک میریخت و هق هق میکرد که کم کم تهیونگ صدایی نشنید
تا اینکه تهیونگ فهمید رونا خیلی کیوت داخل بغلش خوابیده
تهیونگ در ماشین رو باز کرد و رفت تن ظریف رونا رو برد روی صندلی عقب گذاشت و از صندوق عقب بالشت و پتو اورد و بالشت رو گذاشت زیر سر رونا و پتو رو انداخت روی رونا و خودش نشست سرجاش و کولر رو روشن کرد و با سرعت متوسط سمت جنگل حرکت کرد
"رونا ویو"
وقتی چشمامو باز کردم توی اتاقی با تم طوسی و سبز بودم اما اینجا برام اشنا نبود...
یعنی من کجام؟
از روی تخت بلتد شدم و رفتم دسشویی داخل اتاق کارای لازمو انجام دادم و اومدم بیرون"اینجا داخل دسشویی همه چیز بوده از جمله پد بعدا نگید سوتی دادمااا"
اینجا یه کلبه بود اما وسط جنگل!
دیدم یه بوی خیلی خوشمزه ای میاد بو رو دنبال کردم رسیدم به اشپزخونه،اون تهیونگ بود که داشت اشپزی میکرد،چه جذاب بود،مثل اثر هنری بود،اکه تهیونگ مال من بود اثر هنری من میشد، تاحالا بهش دقت نکرده بودم،وایی چی دارم میگم من اون خودش دوست دختر داره من نباید عاشقش شم
که یهو روشو برگردوند و گفت:"با نگاهت منو خوردی خودم میدونم جذابم*لبخند و خنده*"
منم کم نیاوردم و گفتم:"چه از خود راضی*خنده*
داری غذا درست میکنی؟!"
ته:"پس فکر کردی خودت بلدی غذا درست کنی؟"
رونا:"نخیر شما بد فکر میکنی،حالا چی داری درست میکنی؟"
ته:"رامیون با دوکبوکی"
رونا:"او کمک نمیخوای؟"
ته:"اتفاقا میخوام بیا اینو هم بزن تا من بیام"
خلاصش میکنم،منو تهیونگ باهم دیگه اشپزی کردیم و بعدش غذارو خوردیم،واقعا خوشمزه بود
*الان اینجا ساعت۹صبحه*
رونا:"راستی اخر نگفتی که چرا منو اوردی اینجا
تهیونگ:برای اینکه . . ."
شرایط پارت بعد
۶ لایک
۵ کامنت
۶.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.