((ز مدرسه تا عشق♥️)) ( پارت8)
((ز مدرسه تا عشق♥️)) ( پارت8)
رفتم رو تختم خوابیدم هز کاری کردم نتونستم بخوام همش روی تخت اینور اونور میرفتم)من:ای وای چرا نمیتونم بکپم؟)بردیا میکشمت ببین چه بلایی سرم اوردی😡
چشم هامو بستم ۱ گوسفند ۲ گوسفند کردم نفهمیدم کی خوابم برد؟ صبح پاشدم لباس های مدرسه مو پوشیدم رفتم تو آشپز خونه صبحونه بخورم مامانم بابام داداشم داشتم میخوردن رفتم پیششون نشستم بخورم،همین که لغمه رو گذاشتم تو دهنم مامانم گفت؛دیروز کجا بودی؟🤨🤨
لغمه پرید تو گلوم همش سرفه همش سرفه داشتم خفه می شدم نمیتونستم نفس بکشم
بابا:چیکار به بچم داری جونه بزار جونشو بکنه😕مامان:آخه نگاش کنه معلوم نیس کجا بوده با کی بوده🤨
همش خدا خدا میکردگ مونده بودم چی بگم؟بگم اولین روز مدرسه تنبیه شدم نه اگه اینو بگم با جارو سیاه کبود میشم پس چی بگم؟ اهان یه فکری به سرم زد
من:خوب مامان چون اولین روز مدرسه بود مدرسه جشن گرفته بود واقعا که مدرسه خوبیه👌😍 مامان:چی جشن؟ من:آره مامان:میمردی بگی از دیشب ۱۰۰ تا خیال کردم من:ببخشید مامان فکر میکردم از جشن بدت میاد بابا:نه عزیز دلن مادرت عاشقه جشنه بیاد وسط یه قری بده ، داداشم:همتا عزیز دلت شد بابا پس من چی؟😞
من:هی حسور 😒 بابا:خوب تو نفسمی😁
من:بابا😖 مامانم:بس کنید پاشید گمشید مدرسه تون ما:چشم کیفمو برداشتمو با داداشم رفتیم مدرسه هر کی مدرسه خودش وارد مدرسه شدمو رفتم تو کلاس نشتم رو صندلیم بردیا هنوز نیومده بود یه دفعه لاله اومد بالا سرم گفت:وای دختر چیکار کردی مدرسه داره برق میزنه؟ من:انقدر جون کندم انتظار داری برق نزنه😏لاله:اینارو ولش با بردیا راه اومدی دوباره مشت یا دعوا نکردید؟من:خخخ تو فکر کردی بردیا کی هس اون فقط یه خوکه لاله:جوابمو ندادیا میگم با بردیا دعوا یا بحث نکردی؟ من:تا دلت بخواد بحث کردموقتی کارا تموم شد یه لگد پایی زدم تو شکمش که🤐 لاله:خوب زدی یا نزدی؟من:نزدم🥴 لاله:پس چی شد)یه لحظه ماتم برد هیچی نگفتم بعد بلند داد زدم گفتم هیچی هیچی اصلا نشد هیچی نشدا لاله:واااا همین موقعه بود که خانوم اومد کلا تا حضور غیاب کنه اسم ها رو دونه دونه خوند همه حاظر میگفتن همه چی خوب بود تا وقتی که اسم بردیا رو شنیدم با شنیدن اسمش آتیش گرفتم🤬 بعد لاله گفت:خانوم فکر کنم نیاد نیستش من:چه بهتر نمیخوام ۱۰۰ سال سیاه ببینمش وقتی اینارو میگفتم یه دفعه بردیا اومد تو کلاس بردیا:چی گفتی نشنیدم من: یا ابوالفضل😵😵
رفتم رو تختم خوابیدم هز کاری کردم نتونستم بخوام همش روی تخت اینور اونور میرفتم)من:ای وای چرا نمیتونم بکپم؟)بردیا میکشمت ببین چه بلایی سرم اوردی😡
چشم هامو بستم ۱ گوسفند ۲ گوسفند کردم نفهمیدم کی خوابم برد؟ صبح پاشدم لباس های مدرسه مو پوشیدم رفتم تو آشپز خونه صبحونه بخورم مامانم بابام داداشم داشتم میخوردن رفتم پیششون نشستم بخورم،همین که لغمه رو گذاشتم تو دهنم مامانم گفت؛دیروز کجا بودی؟🤨🤨
لغمه پرید تو گلوم همش سرفه همش سرفه داشتم خفه می شدم نمیتونستم نفس بکشم
بابا:چیکار به بچم داری جونه بزار جونشو بکنه😕مامان:آخه نگاش کنه معلوم نیس کجا بوده با کی بوده🤨
همش خدا خدا میکردگ مونده بودم چی بگم؟بگم اولین روز مدرسه تنبیه شدم نه اگه اینو بگم با جارو سیاه کبود میشم پس چی بگم؟ اهان یه فکری به سرم زد
من:خوب مامان چون اولین روز مدرسه بود مدرسه جشن گرفته بود واقعا که مدرسه خوبیه👌😍 مامان:چی جشن؟ من:آره مامان:میمردی بگی از دیشب ۱۰۰ تا خیال کردم من:ببخشید مامان فکر میکردم از جشن بدت میاد بابا:نه عزیز دلن مادرت عاشقه جشنه بیاد وسط یه قری بده ، داداشم:همتا عزیز دلت شد بابا پس من چی؟😞
من:هی حسور 😒 بابا:خوب تو نفسمی😁
من:بابا😖 مامانم:بس کنید پاشید گمشید مدرسه تون ما:چشم کیفمو برداشتمو با داداشم رفتیم مدرسه هر کی مدرسه خودش وارد مدرسه شدمو رفتم تو کلاس نشتم رو صندلیم بردیا هنوز نیومده بود یه دفعه لاله اومد بالا سرم گفت:وای دختر چیکار کردی مدرسه داره برق میزنه؟ من:انقدر جون کندم انتظار داری برق نزنه😏لاله:اینارو ولش با بردیا راه اومدی دوباره مشت یا دعوا نکردید؟من:خخخ تو فکر کردی بردیا کی هس اون فقط یه خوکه لاله:جوابمو ندادیا میگم با بردیا دعوا یا بحث نکردی؟ من:تا دلت بخواد بحث کردموقتی کارا تموم شد یه لگد پایی زدم تو شکمش که🤐 لاله:خوب زدی یا نزدی؟من:نزدم🥴 لاله:پس چی شد)یه لحظه ماتم برد هیچی نگفتم بعد بلند داد زدم گفتم هیچی هیچی اصلا نشد هیچی نشدا لاله:واااا همین موقعه بود که خانوم اومد کلا تا حضور غیاب کنه اسم ها رو دونه دونه خوند همه حاظر میگفتن همه چی خوب بود تا وقتی که اسم بردیا رو شنیدم با شنیدن اسمش آتیش گرفتم🤬 بعد لاله گفت:خانوم فکر کنم نیاد نیستش من:چه بهتر نمیخوام ۱۰۰ سال سیاه ببینمش وقتی اینارو میگفتم یه دفعه بردیا اومد تو کلاس بردیا:چی گفتی نشنیدم من: یا ابوالفضل😵😵
۳.۰k
۱۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.