من آدم حساسی نیستم

من آدم حساسی نیستم...
وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم.
وقتی گربه ام مرد گریه نکردم.
وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم.
حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم.
اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم بغضم گرفت. با تردید با پرچمی که در دست داشتم بازی کردم.
از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود!
ما بودیم و یک خانه گرد آبی...
با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و زمین با آن عظمتش پشت انگشتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم...
#نیل_آرمسترانگ 🐾
دیدگاه ها (۱)

بدترین حالت ماجرا این است کهطاقتمان تمام شود و به روی خودمان...

گاهی آنچنان مزخرف می شوم که برای دیگران قابل درک نیستمحتی عز...

آزادی شهر از حصارش پیداستاز کینه‌ی چوبه‌های دارش پیداستفردای...

‏گفت همه چی رو که نمیشه به همه گفت، بعضی حرفا رو آدم فقط میش...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

پارت اول : شروع یک داستان

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط