دو پارتی..
« وقتی برات قلدری میکنن..»
با بی حالی به دیوار اتاقکی که داخلش بودی تکیه دادی ..دیگه نمیتونستی جلوی گریت رو بگیری ، زانوهات رو بغل کردی و شروع کردی به بی صدا گریه کردن.. اشک هایی که میریختی زخم روی گونت رو میسوزوند ولی بهش اهمیتی نمیدادی.. این سوزش دربرار دردی که تو این چند ما کشیده بودی هیچ بود ..چند ماهی میشد که برات قلدری میکردن ...فکر میکردی فقط یکی دو روزه ولی اینطوری نبود هروز برات قلدری میکردن و میزدنت...
این موضوع رو به هیچکس نگفتی حتی به دوست پسرت مینهو..!
میدونستی چقدر دوستت داره..حتی میتونه جونش هم برات بده
ولی میترسیدی
میترسیدی بیشتر برات قلدری کنن
...از شروع شدن کلاست هم گذشته بود ولی نمیتونستی بری حوصله هیچی رو نداشتی فقط میخواستی بری خونه و همه ی این اتفاقات رو از یاد ببری .. با بی حالی از روی زمین بلند شدی و سمت دستشویی مدرسه رفتی ..
راه روی مدرسه خالی از هیچی بود ..و این برای تو خیلی بهتر بود نمیخواستی کسی با این قیافه ببینتت
دست و صورتت رو شستی سعی کردی زخم پیشونیت رو با موهات مخفی کنی..کیفت رو از رو زمین برداشت یو از مدرسه خارج شدی سمت دارو خونه رفتی و چسب زخم گرفتی تا زخم روی لپت رو کاور کنی ...
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدی و رمز در رو زدی و سعی کردی خودت رو خوشحال نشون بدی ..وارد خونه شدی که مینهو رو دیدی که رو کاناپه نشسته بود و سرش رو با دست هاش گرفته بود ..بعد از شنیدن صدای در سریع از روی مبل بلند شد و با نگرانی سمتت اومد
«حالت خوبه؟ ..مدیرت بهم زنگ..»
مینهو با تعجب داشت به چسب زخمی که روی لپت گذاشته بودی نگاه میکرد با ترس به چشم هات نگاه کرد و با صدای لرزون و کمی عصبی لب زد
« این برای چیه؟»
تازه فهمیدی که تو چه مخمصه ایی افتادی و سعی کردی بهونه ایی جور کنی
« اوه...این هیچی نگران نباش فقط چون خیلی خاروندمش اینطوری شده..»
« بهت گفته بودم که از دروغ...»
خودت رو از حصار دست های مینهو در اوردی و با خنده بهش گفتی
« دروغ نمیگم فقط چون خاروندمش زخم شده همین..»
کیفت رو از رو زمین برداشتی که زخمی که با موهات قایمش کرده بودی نمایان شد
«ا/ت؟»
«هوم..بله؟»
مینهو با ترس بهت خیره شد و با صدای لرزونی لب زد
« سرت..سرت چیشده؟»
الان اون ترس از بین رفته بود و عصبانیت جاش رو پر کرده بود
« برای این دیگه چه بهونه ایی داری؟ »
«م..مینهو»
«بهم بگو ببینم قبل از اینکه بیای خونه کجا بودی»
« مینهو ..م..من»
با صدای بلندی غرید « کجا بودیی؟؟»
با بی حالی به دیوار اتاقکی که داخلش بودی تکیه دادی ..دیگه نمیتونستی جلوی گریت رو بگیری ، زانوهات رو بغل کردی و شروع کردی به بی صدا گریه کردن.. اشک هایی که میریختی زخم روی گونت رو میسوزوند ولی بهش اهمیتی نمیدادی.. این سوزش دربرار دردی که تو این چند ما کشیده بودی هیچ بود ..چند ماهی میشد که برات قلدری میکردن ...فکر میکردی فقط یکی دو روزه ولی اینطوری نبود هروز برات قلدری میکردن و میزدنت...
این موضوع رو به هیچکس نگفتی حتی به دوست پسرت مینهو..!
میدونستی چقدر دوستت داره..حتی میتونه جونش هم برات بده
ولی میترسیدی
میترسیدی بیشتر برات قلدری کنن
...از شروع شدن کلاست هم گذشته بود ولی نمیتونستی بری حوصله هیچی رو نداشتی فقط میخواستی بری خونه و همه ی این اتفاقات رو از یاد ببری .. با بی حالی از روی زمین بلند شدی و سمت دستشویی مدرسه رفتی ..
راه روی مدرسه خالی از هیچی بود ..و این برای تو خیلی بهتر بود نمیخواستی کسی با این قیافه ببینتت
دست و صورتت رو شستی سعی کردی زخم پیشونیت رو با موهات مخفی کنی..کیفت رو از رو زمین برداشت یو از مدرسه خارج شدی سمت دارو خونه رفتی و چسب زخم گرفتی تا زخم روی لپت رو کاور کنی ...
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدی و رمز در رو زدی و سعی کردی خودت رو خوشحال نشون بدی ..وارد خونه شدی که مینهو رو دیدی که رو کاناپه نشسته بود و سرش رو با دست هاش گرفته بود ..بعد از شنیدن صدای در سریع از روی مبل بلند شد و با نگرانی سمتت اومد
«حالت خوبه؟ ..مدیرت بهم زنگ..»
مینهو با تعجب داشت به چسب زخمی که روی لپت گذاشته بودی نگاه میکرد با ترس به چشم هات نگاه کرد و با صدای لرزون و کمی عصبی لب زد
« این برای چیه؟»
تازه فهمیدی که تو چه مخمصه ایی افتادی و سعی کردی بهونه ایی جور کنی
« اوه...این هیچی نگران نباش فقط چون خیلی خاروندمش اینطوری شده..»
« بهت گفته بودم که از دروغ...»
خودت رو از حصار دست های مینهو در اوردی و با خنده بهش گفتی
« دروغ نمیگم فقط چون خاروندمش زخم شده همین..»
کیفت رو از رو زمین برداشتی که زخمی که با موهات قایمش کرده بودی نمایان شد
«ا/ت؟»
«هوم..بله؟»
مینهو با ترس بهت خیره شد و با صدای لرزونی لب زد
« سرت..سرت چیشده؟»
الان اون ترس از بین رفته بود و عصبانیت جاش رو پر کرده بود
« برای این دیگه چه بهونه ایی داری؟ »
«م..مینهو»
«بهم بگو ببینم قبل از اینکه بیای خونه کجا بودی»
« مینهو ..م..من»
با صدای بلندی غرید « کجا بودیی؟؟»
۱۸.۴k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.