black dream p42
اشکاش رو پس زد و آروم لب زد
" فقط ازم دور شو قلب من جنبه نداره " a,t
یه قدم نزدیک شد که تند کوبیدن قلبش رو حس کرد
" یبار دیگه بگو " jk
" چیو؟" a,t
" همینو که گفتی " jk
" برو کنار" a,t
آروم نزدیکش شد و بغلش کرد ، گردنش رو بوسید و لب زد
" یبار دیگه ، میخوام بشنومش" jk
"واسه چی ؟ " a,t
"خوشاینده ، احساست نسبت به من ... خوشاینده!" jk
آروم لب زد
" برو ... لطفا " a,t
لباش رو چند اینچی لب های خشک شده اش نگه داشت
"نمیگی؟ به زور ازت بگیرمش؟"
چیزی نگفت و آروم لب هاش رو بوسید ، تمام تنش از شدت هیجان و استرس میلرزید و دستایی که روی تنش حرکت میکرد
کوک به چشمای بسته ات خیره شد و آروم هوشیاری رو کنار گذاشت ، این دیونه بودن لذت بخش بود مخصوصا نسبت به ظرافت و احساساتش!
چشماش آروم آروم بسته شد و کمرش رو گرفت و به تن پر از حرارت خودش چسبوند
خشکی لب هاش از بوسه خیسش از بین رفته بود و غرق لذت بود ، بوسه ای که هیچ کس نصیبش نشده بود و حالا با دستای خودش یکی رو بوسیده بود
جئون و ملایمت ؟ اصلا
جوری مک میزد خون توی دهنش احساس میشد و کمبود اکسیژن بهش کم کم غلبه میکرد
دستش روی سینه کوک گذاشت تا جداش کنه اما دست کوک روی دستش همونجایی که بود نشست و به بوسیدن ادامه داد
گاز محکمی از لبش گرفت و بعد از به خون انداختنش جدا شد
دستش روی بند های لباسی که تنش بود نشست که نفس توی سینه ات قطع شد
آروم بند ها رو پایین داد و شونه هاش رو بوسه های ریز و درشتی میزد
سمت زیپ لباس رفت ...
" فقط ازم دور شو قلب من جنبه نداره " a,t
یه قدم نزدیک شد که تند کوبیدن قلبش رو حس کرد
" یبار دیگه بگو " jk
" چیو؟" a,t
" همینو که گفتی " jk
" برو کنار" a,t
آروم نزدیکش شد و بغلش کرد ، گردنش رو بوسید و لب زد
" یبار دیگه ، میخوام بشنومش" jk
"واسه چی ؟ " a,t
"خوشاینده ، احساست نسبت به من ... خوشاینده!" jk
آروم لب زد
" برو ... لطفا " a,t
لباش رو چند اینچی لب های خشک شده اش نگه داشت
"نمیگی؟ به زور ازت بگیرمش؟"
چیزی نگفت و آروم لب هاش رو بوسید ، تمام تنش از شدت هیجان و استرس میلرزید و دستایی که روی تنش حرکت میکرد
کوک به چشمای بسته ات خیره شد و آروم هوشیاری رو کنار گذاشت ، این دیونه بودن لذت بخش بود مخصوصا نسبت به ظرافت و احساساتش!
چشماش آروم آروم بسته شد و کمرش رو گرفت و به تن پر از حرارت خودش چسبوند
خشکی لب هاش از بوسه خیسش از بین رفته بود و غرق لذت بود ، بوسه ای که هیچ کس نصیبش نشده بود و حالا با دستای خودش یکی رو بوسیده بود
جئون و ملایمت ؟ اصلا
جوری مک میزد خون توی دهنش احساس میشد و کمبود اکسیژن بهش کم کم غلبه میکرد
دستش روی سینه کوک گذاشت تا جداش کنه اما دست کوک روی دستش همونجایی که بود نشست و به بوسیدن ادامه داد
گاز محکمی از لبش گرفت و بعد از به خون انداختنش جدا شد
دستش روی بند های لباسی که تنش بود نشست که نفس توی سینه ات قطع شد
آروم بند ها رو پایین داد و شونه هاش رو بوسه های ریز و درشتی میزد
سمت زیپ لباس رفت ...
۳۳.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.