زنبور دار .
پارت 1
من توی یه طویله زندگی میکردم خب همینجا کافی بود برام البته تا موقعی که خانم جانگ بگن
بهش خیلی مدیونم اون یه دختر به نام ایمی داره که پلیسه و ماهی یک بار میاد اینجا مادر دختر خیلی خوشگلا
مثل همیشه در ظرف عسل و بستم و بلندش کردم تا ببرم برای خانم جانگ
به سمت در خونه رفتم و زنگ و زدم که درو برام باز کرد همون لبخند همیشگیش .
ات :او ،جیمین اومدی بیا تو
رفتم تو و ظرف عسل و گزاشتم روی میز
جیمین :خانم جانگ این چیز ناقابلی نیست اما از من قبول کنید .
ات :هی پسر نیازی نبود همین که اینجا هستی و ماه به ماه کرایه رو می پردازی برام کافیه .
جیمین:آخه کیو دیدین از مستاجر اش ۵۰ دلار بگیره
ات :حرف نباشه .
بعد شروع کردم به خندیدن ولی اون به عنوان زن ۴۳ ساله خوب مونده بود منم که کلا ۲۹ سالم بود .
بعد از کلی حرف ازش پرسیدم .
جیمین:چرا دختر تون بهتون سر نمیزنه ؟
انگار سوال غافل گیری پرسیده باشم بهم نگاه کردو بعد آهی کشید اون یه مادر بود ولی از نوع دل سوخته .
ات :خب ایمی توی اداره پلیس کار میکنه دور از اینجا پس معمولیه که نتونه یه سر بزنه چون کلی پرونده داره
ولی به جاش اون فردا میاد اینجا و از تو دعوت میکنم شام و خونه من باشی .
جیمین :ن نه نه من مزاحم تون نمی شم نه .
ات :رو حرف من حرف نزن بچه جون .
بلند شدم و خداحافظی کردم و به سمت طویله رفتم .
من توی یه طویله زندگی میکردم خب همینجا کافی بود برام البته تا موقعی که خانم جانگ بگن
بهش خیلی مدیونم اون یه دختر به نام ایمی داره که پلیسه و ماهی یک بار میاد اینجا مادر دختر خیلی خوشگلا
مثل همیشه در ظرف عسل و بستم و بلندش کردم تا ببرم برای خانم جانگ
به سمت در خونه رفتم و زنگ و زدم که درو برام باز کرد همون لبخند همیشگیش .
ات :او ،جیمین اومدی بیا تو
رفتم تو و ظرف عسل و گزاشتم روی میز
جیمین :خانم جانگ این چیز ناقابلی نیست اما از من قبول کنید .
ات :هی پسر نیازی نبود همین که اینجا هستی و ماه به ماه کرایه رو می پردازی برام کافیه .
جیمین:آخه کیو دیدین از مستاجر اش ۵۰ دلار بگیره
ات :حرف نباشه .
بعد شروع کردم به خندیدن ولی اون به عنوان زن ۴۳ ساله خوب مونده بود منم که کلا ۲۹ سالم بود .
بعد از کلی حرف ازش پرسیدم .
جیمین:چرا دختر تون بهتون سر نمیزنه ؟
انگار سوال غافل گیری پرسیده باشم بهم نگاه کردو بعد آهی کشید اون یه مادر بود ولی از نوع دل سوخته .
ات :خب ایمی توی اداره پلیس کار میکنه دور از اینجا پس معمولیه که نتونه یه سر بزنه چون کلی پرونده داره
ولی به جاش اون فردا میاد اینجا و از تو دعوت میکنم شام و خونه من باشی .
جیمین :ن نه نه من مزاحم تون نمی شم نه .
ات :رو حرف من حرف نزن بچه جون .
بلند شدم و خداحافظی کردم و به سمت طویله رفتم .
۴.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.