قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۳۰
دامیان با ناباوری نگاهم کرد.
به تپه تیه افتادم:«دا...دامیان...ل...لطفا...» ولی او دیگر حرف هایم را نمیشنید...میتوانستم خون جمع شده در چشمانش را ببینم... کل صورتش از عصبانیت و خشم میجوشید.
انگشت اتهام به سمتم گرفت:«من... بهت اعتماد کرده بودم و ... و تو!! تو میخواستی منو بکشی!!! تو کی هستی آنیا فورجر؟؟ واقعا اسمت همینه؟ یا اینم یه بازیه؟تو واقعا یه دختر دبیرستانی هستی؟؟ اون خانواده ای که دیدم، همه بازی بودن؟؟ تموم حرفات و همه چی... همش دروغ بود؟»
با حالی زار به سمتش رفتم:«دا...دامیان!»
یک قدم عقب رفت:«به من نزدیک نشو! عفریته ی قاتل!» سرش را با ناباوری تکون داد:« تا حالا چند نفرو کشتی؟ هان؟ » فریاد زد:«دیگه چه کارای کثیفی کردی؟؟» قدمی جلو رفتم:«بزار توضیح بدم!» عربده کشید:«به من نزدیک نشو!!!»
پارت ۳۰
دامیان با ناباوری نگاهم کرد.
به تپه تیه افتادم:«دا...دامیان...ل...لطفا...» ولی او دیگر حرف هایم را نمیشنید...میتوانستم خون جمع شده در چشمانش را ببینم... کل صورتش از عصبانیت و خشم میجوشید.
انگشت اتهام به سمتم گرفت:«من... بهت اعتماد کرده بودم و ... و تو!! تو میخواستی منو بکشی!!! تو کی هستی آنیا فورجر؟؟ واقعا اسمت همینه؟ یا اینم یه بازیه؟تو واقعا یه دختر دبیرستانی هستی؟؟ اون خانواده ای که دیدم، همه بازی بودن؟؟ تموم حرفات و همه چی... همش دروغ بود؟»
با حالی زار به سمتش رفتم:«دا...دامیان!»
یک قدم عقب رفت:«به من نزدیک نشو! عفریته ی قاتل!» سرش را با ناباوری تکون داد:« تا حالا چند نفرو کشتی؟ هان؟ » فریاد زد:«دیگه چه کارای کثیفی کردی؟؟» قدمی جلو رفتم:«بزار توضیح بدم!» عربده کشید:«به من نزدیک نشو!!!»
۲.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.