فيك كوكي پارت٤
پ٤
بيو ات:
بيدار شدم ديدم زديم ي گوشه جونگ كوك دراز كشيده و خوابيده ديدم ماشين تاريك و همه خوابن از ماشين پياده شدم رفتم بيرون يكم هوا بخورم ديدم ي موتور با ي موتور ديگه بوغ ميزدن چراغ موتورشون روشن بود سر درد گرفتم هي عقبي رفتم دستم رو سرم بود ك..
بيو كوكي:
با صداي بوق موتور پاشدم رفتم بيرون ديدم ات سرش پايين و ديدم خورد بهم و بهم نگاه كردم چشاش اشك جمع شده بود و افتادبغلم
كوكي:عواا ات ات پاشو
بيو كوكي:
گذاشتمش روي پايان دراز كشيده و خوابيديم و بعد يكساعت بيدارشديم و حركت كرديم ات خوابيده بود چون صبح بيدار شد و بعد رسيديم منو اه رفتي ي اتاق رزو كرديم و رفتيم تو هتل كليد و بگيريم بعد با ات بريم
بيو ات:
چشام اروم باز شد ديدم كت كوكي روي تنمه بلند شدم ديدم در ماشين باز شد و جونكوك درا باز مرد گفت
كوكي:ع بيدار شدي پياده شو هتل رزو كرديم
ات:باشه
همه رفتن تو اتاق خودشون و فردا شد
ساعت٤بعد ظهر
بيو ات:حركت كرديم مقصد وديدم روبرومونن نميدونم كوكي چيكار كرد ك با نفرت ب كوكي نكاه ميكنن؟
بيو ات:
بيدار شدم ديدم زديم ي گوشه جونگ كوك دراز كشيده و خوابيده ديدم ماشين تاريك و همه خوابن از ماشين پياده شدم رفتم بيرون يكم هوا بخورم ديدم ي موتور با ي موتور ديگه بوغ ميزدن چراغ موتورشون روشن بود سر درد گرفتم هي عقبي رفتم دستم رو سرم بود ك..
بيو كوكي:
با صداي بوق موتور پاشدم رفتم بيرون ديدم ات سرش پايين و ديدم خورد بهم و بهم نگاه كردم چشاش اشك جمع شده بود و افتادبغلم
كوكي:عواا ات ات پاشو
بيو كوكي:
گذاشتمش روي پايان دراز كشيده و خوابيديم و بعد يكساعت بيدارشديم و حركت كرديم ات خوابيده بود چون صبح بيدار شد و بعد رسيديم منو اه رفتي ي اتاق رزو كرديم و رفتيم تو هتل كليد و بگيريم بعد با ات بريم
بيو ات:
چشام اروم باز شد ديدم كت كوكي روي تنمه بلند شدم ديدم در ماشين باز شد و جونكوك درا باز مرد گفت
كوكي:ع بيدار شدي پياده شو هتل رزو كرديم
ات:باشه
همه رفتن تو اتاق خودشون و فردا شد
ساعت٤بعد ظهر
بيو ات:حركت كرديم مقصد وديدم روبرومونن نميدونم كوكي چيكار كرد ك با نفرت ب كوكي نكاه ميكنن؟
۳.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.