انتقام/پارت ⁸
انتقام]
پارت 8]
از زبون دازای]
در خونه ی دازای]
(نکته:علامت دازای+ علامت چویا* و علامت کیوکو-)
(نکته ی 2 الان شیش ماه از زمانی که کیومو اومده مافیا میگزه)
-ای خودااااااااا گرمههههههههههه
*توی بیست دقیقه30 بار این جمله رو گفتی
-خو گرمه!خونه ی این درازم کولر نداره
سرمو از توی کولر در اوردمو داد زدم:چویا برقو بزن
-ایولللل روشن شد!
+ بزارید حالا که همه هستن یه جوک بگم.چرا هشت پاها هشت تا پا دارن ولی عنکبوتا ع*ن تا کبوت ندارن؟!
*هار هار بامزه
-نمک برو خودتو بمال به خیار
+یه زیردست جدید گرفتم.اخلاقشم افتضاحه
-اکو رو میگی؟نه بابا بچه خوبیه.البته به من سگ محل نمیده فقط تورو میپرسته
(فلش بک به روزی که اکو اومد مافیا)
-سلام اکوتاگا...
(اکو یه مشت محکم نثار کیوکو میکنه)
اکو:ببخشید که مزاحمتون شدن دازای سان
(پایان فلش بک)
-اره دیگه اینطوریاس
(ناگهان در باز میشود)
^کیوکو!چطورییییییییییییی
-کی گفته سرتو بندازی بیای خونه ی من؟
+خونه ی منه ها...
ساکورا:اومدیم یه سر بزنیم...
-اووو خوش اومدین.دازاییییییی!برو چایی بریز
+توی این گرما چایی بخوریم؟
-بله
+صحیح
ناگهان تاچیهاا سرشو از در بیرون میاره.
تاچی:دالی!منم هستم
-عه این!
*یافتم!بیاید جرعت حقیقت بازی کنیم
-ارییییییی!
و این داستان ادامه دارد...!
پایان پارت]
پارت 8]
از زبون دازای]
در خونه ی دازای]
(نکته:علامت دازای+ علامت چویا* و علامت کیوکو-)
(نکته ی 2 الان شیش ماه از زمانی که کیومو اومده مافیا میگزه)
-ای خودااااااااا گرمههههههههههه
*توی بیست دقیقه30 بار این جمله رو گفتی
-خو گرمه!خونه ی این درازم کولر نداره
سرمو از توی کولر در اوردمو داد زدم:چویا برقو بزن
-ایولللل روشن شد!
+ بزارید حالا که همه هستن یه جوک بگم.چرا هشت پاها هشت تا پا دارن ولی عنکبوتا ع*ن تا کبوت ندارن؟!
*هار هار بامزه
-نمک برو خودتو بمال به خیار
+یه زیردست جدید گرفتم.اخلاقشم افتضاحه
-اکو رو میگی؟نه بابا بچه خوبیه.البته به من سگ محل نمیده فقط تورو میپرسته
(فلش بک به روزی که اکو اومد مافیا)
-سلام اکوتاگا...
(اکو یه مشت محکم نثار کیوکو میکنه)
اکو:ببخشید که مزاحمتون شدن دازای سان
(پایان فلش بک)
-اره دیگه اینطوریاس
(ناگهان در باز میشود)
^کیوکو!چطورییییییییییییی
-کی گفته سرتو بندازی بیای خونه ی من؟
+خونه ی منه ها...
ساکورا:اومدیم یه سر بزنیم...
-اووو خوش اومدین.دازاییییییی!برو چایی بریز
+توی این گرما چایی بخوریم؟
-بله
+صحیح
ناگهان تاچیهاا سرشو از در بیرون میاره.
تاچی:دالی!منم هستم
-عه این!
*یافتم!بیاید جرعت حقیقت بازی کنیم
-ارییییییی!
و این داستان ادامه دارد...!
پایان پارت]
۲.۲k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.