ویو ات
ویو ات
پارت چهارم
فاک از دست داداشش فرار کردم گیر خودش افتادم وای خدایا چیکار کنم ایی توی همین فکرا بودم که تهیونگ همون پسره صدام زد دوید سمت و ام گفت
۰او او اون باهات چیکار کرد
_برای تو چه فرقی داره
۰خیلی فرق داره چرا نمیفهمی من دوست دارم تو برام مهمی آیی زودباش بگو چیکار کرد
_اون اون منو مجبور کرد دوست دختر اش بشم با بغض
۰چی دوست دختر
_اوهوم
۰عیب نداره برو تا فردا خداحافظ
ویو ته
فاک حالا چجوری به داداش بگم
میرم خیلی آروم براش توضیح میدم
ولی اون بهم گفت هیچوقت عاشق یه دختر نشم اگه اینو بگم مطمئن ام دیگه ات رو ول نمی کنه عیب نداره هرچی پیش اومد رفتم سمت جیمین که دیدم داره با بادیگارد حرف میزنه تا خواستم برم و حرف بزنم سریع چرخید و رفت وای فاک حالا چیکار کنم؟!
ویو جیمین
وایساده بودم که یهو یکی از بادیگارد ها بهم گفت یکی از بادیگارد ها جاسوس در اومده فاک باید حساب اش رو می رسیدم برای همین سریع رفتم سمت اتاق شکنجه نه واقعا اون اون بهترین دوست منه اون دست راست من بود چجوری بهم خیانت کرده فاک شروع کردم به شکنجه دادن وقتی کارم تموم شد تمام لباس هام خونی بود برای همین رفتم حموم وقتی اومدم بیرون یاد اون دختره افتادم اسمش چی بود آها ات فکر کردم خیلی خوب میشه اگه امشب و باهاش بخوابم برای همین به یکی از
بادیگارد ها گفتم آدرس خونش رو گیر بیاره و بیارتش اینجا
شرط ها ۲۰لایک ۱۸کامنت
پارت چهارم
فاک از دست داداشش فرار کردم گیر خودش افتادم وای خدایا چیکار کنم ایی توی همین فکرا بودم که تهیونگ همون پسره صدام زد دوید سمت و ام گفت
۰او او اون باهات چیکار کرد
_برای تو چه فرقی داره
۰خیلی فرق داره چرا نمیفهمی من دوست دارم تو برام مهمی آیی زودباش بگو چیکار کرد
_اون اون منو مجبور کرد دوست دختر اش بشم با بغض
۰چی دوست دختر
_اوهوم
۰عیب نداره برو تا فردا خداحافظ
ویو ته
فاک حالا چجوری به داداش بگم
میرم خیلی آروم براش توضیح میدم
ولی اون بهم گفت هیچوقت عاشق یه دختر نشم اگه اینو بگم مطمئن ام دیگه ات رو ول نمی کنه عیب نداره هرچی پیش اومد رفتم سمت جیمین که دیدم داره با بادیگارد حرف میزنه تا خواستم برم و حرف بزنم سریع چرخید و رفت وای فاک حالا چیکار کنم؟!
ویو جیمین
وایساده بودم که یهو یکی از بادیگارد ها بهم گفت یکی از بادیگارد ها جاسوس در اومده فاک باید حساب اش رو می رسیدم برای همین سریع رفتم سمت اتاق شکنجه نه واقعا اون اون بهترین دوست منه اون دست راست من بود چجوری بهم خیانت کرده فاک شروع کردم به شکنجه دادن وقتی کارم تموم شد تمام لباس هام خونی بود برای همین رفتم حموم وقتی اومدم بیرون یاد اون دختره افتادم اسمش چی بود آها ات فکر کردم خیلی خوب میشه اگه امشب و باهاش بخوابم برای همین به یکی از
بادیگارد ها گفتم آدرس خونش رو گیر بیاره و بیارتش اینجا
شرط ها ۲۰لایک ۱۸کامنت
۱۱.۷k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.