☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_³ঔৣ͡ ͜
داک هو: اووو ملکه یخی
ات: که به باندم حمله میکنی(سرد)
داک هو: امم مثل اینکه آه
ات: اگه امشب خونتو نریزم اسمم ات نیست(سرد)
داک هو: راحت باش
ات: فکر کردی نمیتونم بکشمت(سرد)
داک هو: نه اصلا تو بزرگترین مافیا زنی میتونی بکشی(پوزخند)
ات: می خوای ببینی چطور میکشم(سرد)
داک هو: اوکی
همینطور که رو برثش ایستاده بودم تفنگ و اونور کردم و یک تیر خالی کردم تو مغز یکی از افرادش
ات: چطور بود(سرد)
داک هو: عالی بود
ات: بیا روی یکی دیگه هم انجام بدیم(سرد)
داک هو: کی؟
ات: تو(سرد)
داک: چ.....اجازه حرف بهش ندادم خالی کردم تو مغزش که پر صورتم و لباسم شد خون کلی بهش تیر زدم که مطمئن شم میمیره بعد ولش کردم
ات: از این به بعد هرکی خطا کنه و هواسش نباشه میکشمممم فهمیدین(عربده)
سوهو: فهمیدن ات برو خونه مهمون دارین شما ما اینجا رو جمع و جور میکنیم
ات: باش
با همون سرو وضع خونی رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونه زودی رسیدم یه ماشین هم بود فکر کنم اومدن رفتم داخل رو مبل چند نفر نشسته بودن حقیقتن خیلی وقته ندیده بودمشون رفتم تو
ات: سلام مامان
م/ا: سلام دخترم..... این چه وضعیه
ات: مفصله یک نفر و کشتم
م/ا: کشتی
ات: چیه مامان مگه تاحالا آدم نکشتم
م/ا-اما هیچ وق....
ب/ا: زن ولش کن شاید دلیلی داشته بود
ات: یادم رفتم
رفتم طرف بابا بزرگ و تعظیم کردم
ات: سلام پدر بزرگ خوش آمدید
+مرسی دخترم بلند شو
بعدش رقتم طرف عمو
ات: سلام عمو
و زن عمو
ات: سلام
و در آخر جونگکوک
ات: سلام بر گاو
جونگکوک: سلام بر بز
ات: هی بهت گفتم منو بز صدا نزن
جونگکوک: منم گفتم تو منو گاو صدا نکن
ات: تو اول شروع کردی
جونگکوک: خودت بودی احمق
ات: واتتت احمق.... خل
جونگکوک: زشت
ات: خودتی
جونگکوک: خودتی
ات: خودتی
جونگکوک: گفتم خودتی
ات: منم گفتم تویی
جونگکوک و ات: اصلا خودتی
+بسهه بشینید ببینم احمقا اندازه خرس گنده شدن هنوز بچن
جونگکوک و ات: چشم
+واسه یک موضوعی اومدیم اینجا و میمونیم برای همیشه
جونگکوک: اما پدر جان من باند مافیایم اونجاست
☆͜͡part_³ঔৣ͡ ͜
داک هو: اووو ملکه یخی
ات: که به باندم حمله میکنی(سرد)
داک هو: امم مثل اینکه آه
ات: اگه امشب خونتو نریزم اسمم ات نیست(سرد)
داک هو: راحت باش
ات: فکر کردی نمیتونم بکشمت(سرد)
داک هو: نه اصلا تو بزرگترین مافیا زنی میتونی بکشی(پوزخند)
ات: می خوای ببینی چطور میکشم(سرد)
داک هو: اوکی
همینطور که رو برثش ایستاده بودم تفنگ و اونور کردم و یک تیر خالی کردم تو مغز یکی از افرادش
ات: چطور بود(سرد)
داک هو: عالی بود
ات: بیا روی یکی دیگه هم انجام بدیم(سرد)
داک هو: کی؟
ات: تو(سرد)
داک: چ.....اجازه حرف بهش ندادم خالی کردم تو مغزش که پر صورتم و لباسم شد خون کلی بهش تیر زدم که مطمئن شم میمیره بعد ولش کردم
ات: از این به بعد هرکی خطا کنه و هواسش نباشه میکشمممم فهمیدین(عربده)
سوهو: فهمیدن ات برو خونه مهمون دارین شما ما اینجا رو جمع و جور میکنیم
ات: باش
با همون سرو وضع خونی رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونه زودی رسیدم یه ماشین هم بود فکر کنم اومدن رفتم داخل رو مبل چند نفر نشسته بودن حقیقتن خیلی وقته ندیده بودمشون رفتم تو
ات: سلام مامان
م/ا: سلام دخترم..... این چه وضعیه
ات: مفصله یک نفر و کشتم
م/ا: کشتی
ات: چیه مامان مگه تاحالا آدم نکشتم
م/ا-اما هیچ وق....
ب/ا: زن ولش کن شاید دلیلی داشته بود
ات: یادم رفتم
رفتم طرف بابا بزرگ و تعظیم کردم
ات: سلام پدر بزرگ خوش آمدید
+مرسی دخترم بلند شو
بعدش رقتم طرف عمو
ات: سلام عمو
و زن عمو
ات: سلام
و در آخر جونگکوک
ات: سلام بر گاو
جونگکوک: سلام بر بز
ات: هی بهت گفتم منو بز صدا نزن
جونگکوک: منم گفتم تو منو گاو صدا نکن
ات: تو اول شروع کردی
جونگکوک: خودت بودی احمق
ات: واتتت احمق.... خل
جونگکوک: زشت
ات: خودتی
جونگکوک: خودتی
ات: خودتی
جونگکوک: گفتم خودتی
ات: منم گفتم تویی
جونگکوک و ات: اصلا خودتی
+بسهه بشینید ببینم احمقا اندازه خرس گنده شدن هنوز بچن
جونگکوک و ات: چشم
+واسه یک موضوعی اومدیم اینجا و میمونیم برای همیشه
جونگکوک: اما پدر جان من باند مافیایم اونجاست
۹.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.