my life is a disester
my life is a disester
زندگی فاجعه ی من
پارت ۲۷:
ا.ت ویو:
(۶ ماه بعد)
الان ۶ ماه از ازدواجم با تهیونگ میگذره....اون برای بابام یه خونه نزدیک عمارتمون گرفته... بابامم دیگه قمار کردن و گذاشته کنار....تهیونگ هم از باند اومد بیرون و یه شرکت بزرگ لباس با برند های معروف ساخت....و الانم شرکته
داشتم کمک اجوما ناهار درست میکردم که تا بوی غذا بهم خورد حالم بد شد و عوق زدم....سریع رفتم تو دستشویی و بالا اوردم اجوما سریع اومد پیشم
اجوما: ا.ت چیشده حالت خوبه؟!
ا.ت: عاا...اره خوبم..نگران نباش
اجوما: دقت کردی صبم همین اتفاق افتاد
ا.ت: اره...حتما دیشب پر خوری کردم
دست و صورتمو شستم و رفتم تو پذیرایی دیدم اجوما نیستش
ا.ت: اجوماااا....اجومااا...کجایییی
ولی هیچ صدایی نیمد...رفتم نشستم رو کاناپه و تلویون و روشن کردم و شرو کردم عوض کردن کانال
(۱٠ مین بعد)
دیدم صدای در اومده رفتم درو باز کردم که دیدم اجوما با یه کیسه اومد داخل و دادش دستم
اجوما: بدو دختر بدو برو تست بده
دره کیسه و باز کردم دیدم پنجاه تا بیبی چک خریده
ا.ت: یدونه هم کارمونو را مینداختا
اجوما: برای مطمئن شدن چند تا دیگه هم خریدم
با کیسه رفتم توی دستشویی و یدونه بیبی چک برداشتم و تست دادم....یه چند مین صب کردم تا جوابش بیاد.....مثبت بود!
ینی....ینی من دوباره حامله شدم...وای خیلی خوشحالم....دستمو گذاشتم رو دهنم و از خوشحالی اشک میریختم.....یهو دره دستشویی محکم باز شد
ادامه دارد.....
زندگی فاجعه ی من
پارت ۲۷:
ا.ت ویو:
(۶ ماه بعد)
الان ۶ ماه از ازدواجم با تهیونگ میگذره....اون برای بابام یه خونه نزدیک عمارتمون گرفته... بابامم دیگه قمار کردن و گذاشته کنار....تهیونگ هم از باند اومد بیرون و یه شرکت بزرگ لباس با برند های معروف ساخت....و الانم شرکته
داشتم کمک اجوما ناهار درست میکردم که تا بوی غذا بهم خورد حالم بد شد و عوق زدم....سریع رفتم تو دستشویی و بالا اوردم اجوما سریع اومد پیشم
اجوما: ا.ت چیشده حالت خوبه؟!
ا.ت: عاا...اره خوبم..نگران نباش
اجوما: دقت کردی صبم همین اتفاق افتاد
ا.ت: اره...حتما دیشب پر خوری کردم
دست و صورتمو شستم و رفتم تو پذیرایی دیدم اجوما نیستش
ا.ت: اجوماااا....اجومااا...کجایییی
ولی هیچ صدایی نیمد...رفتم نشستم رو کاناپه و تلویون و روشن کردم و شرو کردم عوض کردن کانال
(۱٠ مین بعد)
دیدم صدای در اومده رفتم درو باز کردم که دیدم اجوما با یه کیسه اومد داخل و دادش دستم
اجوما: بدو دختر بدو برو تست بده
دره کیسه و باز کردم دیدم پنجاه تا بیبی چک خریده
ا.ت: یدونه هم کارمونو را مینداختا
اجوما: برای مطمئن شدن چند تا دیگه هم خریدم
با کیسه رفتم توی دستشویی و یدونه بیبی چک برداشتم و تست دادم....یه چند مین صب کردم تا جوابش بیاد.....مثبت بود!
ینی....ینی من دوباره حامله شدم...وای خیلی خوشحالم....دستمو گذاشتم رو دهنم و از خوشحالی اشک میریختم.....یهو دره دستشویی محکم باز شد
ادامه دارد.....
۱۱.۳k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.