" ددی مافیایی من "
" ددی مافیایی من "
" فصل ۲ "
پارت : ۳۸
بارام ویو :
با احساسه دلدرده شدیدی از خواب بیدار شدم
میخواستم یونجون رو از خواب بیدار کنم ولی انقدر
کیوت خوابیده بود که دلم نیومد
برای همین به هزار بدبختی که شده بلند شدم و رفتم لباسامو پوشیدم و پشتش یه مسکنم خوردم که حالم بهتر شد
بعدشم رفتم صبحانه رو اماده کردم
و اومدم که یونجون رو بیدار کنم
بارام : یونجون...
بارام : یونجون
یونجون : هوم؟
بارام : بیا صبحانه بخور
یونجون : اوممم باشه الان میام
یونجون : فقط چرا لباس تنم نیست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها اینم تمام شد الان دو پارت میزارم
" فصل ۲ "
پارت : ۳۸
بارام ویو :
با احساسه دلدرده شدیدی از خواب بیدار شدم
میخواستم یونجون رو از خواب بیدار کنم ولی انقدر
کیوت خوابیده بود که دلم نیومد
برای همین به هزار بدبختی که شده بلند شدم و رفتم لباسامو پوشیدم و پشتش یه مسکنم خوردم که حالم بهتر شد
بعدشم رفتم صبحانه رو اماده کردم
و اومدم که یونجون رو بیدار کنم
بارام : یونجون...
بارام : یونجون
یونجون : هوم؟
بارام : بیا صبحانه بخور
یونجون : اوممم باشه الان میام
یونجون : فقط چرا لباس تنم نیست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها اینم تمام شد الان دو پارت میزارم
۱۰.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.