من عاشقش شدم ²⁴
من عاشقش شدم ²⁴
×: دایون من از متنفرم
دایون: ببین برام مهم نیست چی میگی الانم میگم برات غذا بیارن و فکر فرار به سرت نزنه وگرنه تورو نمیکشم سوجین و میکشم
×: من غذا نمیخوام گمشو بیرون
میخواستم بشینم عر بزنم اما مطمئن بودم سوجین میاد دنبالم الان حدود ساعت ۱۰ شب هستش
از زبان سوحین:
رفتم اداره ی پلیس اما به این زودی گفتن پیدا نمیشه دیگه داشتم بغض میکردم ناخداگاه زدم زیر گریه که در خونه یه صدا در اومد با خودم گفتم شاید دایون عوضی ولش کرده اما بابای سوجون بود
پ.س: مردیکه ی عوضی دخترم کجاست ؟!(داد)
+: پدر جان دخترتون و کسی که قبلا عاشق بود دزدید(گریه ی شدیدددد)
پ.س: مگه حواست بهش نبود که این بلا سرش اومد نباید میزاشتم باهات ازدواج زوری کنه
+: پدر گفت میرم دستشویی تو منتظرم باش نیم ساعت گذشت اما نیومد وقتی رفتم ببینم چرا اینقدر دیر کرده اما نبودش تنها چیزی که دیدم یه نامه بود که نوشته بود دست از سوجون دست بکش اون مال من هست رفتم پلیس اونم گفت طول میکشه بعدشم سوجون اعتراف کرد که دوسم داره(گریه ی شدیدددددددددددددد)
پ.س : واقعا گفت دوست داره
+: اوم(گریه)
پ.س : پسرم ببخشید اانم گریه نکن میسپارم آدم هام هم دنبالش بگردن و تو واقعا دوسش داری
+: از خودمم بیشتر دوسش دارم میتونم بمیرم تا نمیره ( بغض چندش عوق عوق )
پ.س: واقعا ازت ممنونم که دخترم و اینجوری دوس داری
خماری خمارییی خب چون جاهای حساس رمان هست ۵ تا لایک و دوتا کامنت
×: دایون من از متنفرم
دایون: ببین برام مهم نیست چی میگی الانم میگم برات غذا بیارن و فکر فرار به سرت نزنه وگرنه تورو نمیکشم سوجین و میکشم
×: من غذا نمیخوام گمشو بیرون
میخواستم بشینم عر بزنم اما مطمئن بودم سوجین میاد دنبالم الان حدود ساعت ۱۰ شب هستش
از زبان سوحین:
رفتم اداره ی پلیس اما به این زودی گفتن پیدا نمیشه دیگه داشتم بغض میکردم ناخداگاه زدم زیر گریه که در خونه یه صدا در اومد با خودم گفتم شاید دایون عوضی ولش کرده اما بابای سوجون بود
پ.س: مردیکه ی عوضی دخترم کجاست ؟!(داد)
+: پدر جان دخترتون و کسی که قبلا عاشق بود دزدید(گریه ی شدیدددد)
پ.س: مگه حواست بهش نبود که این بلا سرش اومد نباید میزاشتم باهات ازدواج زوری کنه
+: پدر گفت میرم دستشویی تو منتظرم باش نیم ساعت گذشت اما نیومد وقتی رفتم ببینم چرا اینقدر دیر کرده اما نبودش تنها چیزی که دیدم یه نامه بود که نوشته بود دست از سوجون دست بکش اون مال من هست رفتم پلیس اونم گفت طول میکشه بعدشم سوجون اعتراف کرد که دوسم داره(گریه ی شدیدددددددددددددد)
پ.س : واقعا گفت دوست داره
+: اوم(گریه)
پ.س : پسرم ببخشید اانم گریه نکن میسپارم آدم هام هم دنبالش بگردن و تو واقعا دوسش داری
+: از خودمم بیشتر دوسش دارم میتونم بمیرم تا نمیره ( بغض چندش عوق عوق )
پ.س: واقعا ازت ممنونم که دخترم و اینجوری دوس داری
خماری خمارییی خب چون جاهای حساس رمان هست ۵ تا لایک و دوتا کامنت
۲.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.